ال تات آنلاین بخوانید. گونه شناسی الطات. اوزیریس و ایسیس - سمت دور ماه

24.09.2019

← گونه شناسی ال تات

حتی قدیمی ها هم می گفتند خودت را بشناس. در زمان های قدیم ، "علم روح" ظاهر شد - روانشناسی. تنوع بخش ها، جهت ها، اشکال مختلف ارائه، پروژه ها و ایده ها نتیجه پیچیدگی و ابهام ساختار جهان ما و همچنین درک عدم امکان بازتاب به طور خلاصه تمام ظرایف روان انسان است. ، روابط انسانی امروزه، این امر به ویژه صادق است، زیرا هر چه جامعه ای خاص قدیمی تر و متمدن تر باشد، اصول تعامل غیررسمی بین مردم پیچیده تر و متناقض تر است.

برخی از خوانندگان از قبل با کتاب یک روانشناس اهل سنت پترزبورگ آشنا هستند که با نام مستعار ال تات می نویسد: «کارمای یک زن، کارمای یک مرد». برای کسانی که هنوز فرصت کشف دنیای جذاب کهن الگوهای مبتنی بر اسطوره های مصری را نداشته اند، به شما توصیه می کنیم دانش و تجربه خود را در زمینه گونه شناسی از این طریق تکمیل کنید. طبقه بندی ال تات نه تنها با علوم اجتماعی و تعدادی از گونه شناسی های دیگر در تضاد نیست، بلکه به روش خود آنها را تکمیل می کند.

ال تات درباره کارما به طور کلی و کارما مردان و زنان به طور خاص صحبت می کند. در اینجا نویسنده در سرنوشت یک مرد و در سرنوشت یک زن سهیم است. در اینجا یک نقل قول وجود دارد: "کارمای یک انسان در کلی ترین اصطلاح، فرصت و تعهد برای خالق، سازنده، محرک انسانیت است. مردی که فعالانه از طریق تاریکی ناشناخته ها می شکند، یک مبارز است، یک مهاجم به فضاهای جدید، دانش جدید، کمال جدید. او یک مرد است و خیلی چیزها را می توان برای او بخشید. کارمای زن این است که هر چیزی باشد که برای مرد (و نوع بشر) حرکت، تکامل، ساخت و کمال را فراهم کند.

احتمالاً کسی می تواند نویسنده را به شوونیسم مردانه، دیدگاه های منسوخ در مورد زندگی و غیره متهم کند. اما ما در قضاوت هایمان آنقدر سطحی نخواهیم بود. نویسنده فقط می خواهد به ما یادآوری کند که ماندن ما در اینجا و اکنون و تعلق داشتن به یک جنسیت خاص ممکن است تصادفی نباشد، بلکه از نظر کارمیک شرطی شده باشد. روح برای رسیدن به هماهنگی، مسیری طولانی و دشوار، با وظایف، مشکلات، تضادها و اشتباهات اجتناب ناپذیر دارد. اما اگر در نهایت نتیجه گیری درستی داشته باشیم، اگر در توهمات خود پافشاری نکنیم، مرتکب اعمال سیاه نشویم، دنیای جالب و متنوعی از دستاوردها، دانش ها و برداشت ها در انتظار ماست. همه اینها برای ما در راه کمال لازم است.

نویسنده هشت کهن الگوی اصلی را شناسایی می کند. چهار نر OSIRIS، HORUS، THOT و ANUBIS و چهار ماده هستند. - داعش، HATHER، MAAT و NEPHTHIS. همچنین یک کهن الگوی نهم وجود دارد - SET (تجسم شیطان). این اتفاق می افتد که چنین نوع (و نه تنها به شکل مردانه) در زندگی ما رخ می دهد. اما باید یک جنایتکار بدنام، شخصیتی پرخاشگر، غیراجتماعی و به طرز ناامیدکننده ای منحط باشد. خوشبختانه در سر راه ما اغلب با چنین فردی روبرو نمی شویم. اغلب SETS در درک EL TAT و درک ما نوعی ارتعاش منفی هستند. هنگامی که این ارتعاشات از آستانه خاصی فراتر رفت، شخصیت و جوهر انسان را از بین می برد، هر چیزی خوب و مثبت را در آن از بین می برد. این اتفاق افتاد که در این گونه شناسی، "شیطان تجسم یافته" تصویری مردانه به خود می گیرد. طبق افسانه، خدای SET اوسیریس را نابود کرد و تهدیدی برای پسرش، هوروس است. نویسنده، با هدایت افسانه، به طور مداوم این ایده را اجرا می کند که اگر ست در جهان پیروز شود، جهان از بین خواهد رفت. GOR باید SETH را هم در جهان و مهمتر از همه در درون خودش شکست دهد. آن وقت ما نجات خواهیم یافت.

اوسیریس ("اصول فعال مرد") می تواند به هوروس کمک کند، که طبق اسطوره، زندگی جسمانی خود را از دست داد و با روح ادغام شد. همچنین، Horus توسط ISIDA ("عشق آشکار جهان")، THOT ("جادوگر بزرگ")، ANUBIS ("رنج برای روح کل جهان") و MAAT ("فضیلت، حقیقت و نظم") رها نمی شود. در انجام ماموریت خود، هوروس نمی تواند بدون HATHER، که انرژی خلاق را به او می بخشد، و NEPHTHYS که طبیعت زنده زمین را به تصویر می کشد، انجام دهد.

متن کتاب حتی برای یک خواننده ناآماده هم ساده و قابل فهم است. این به شیوه ای جذاب نوشته شده است، حاوی نمونه های واقعی از زندگی، سینما، ادبیات ما است. اما در واقع، با تأمل دقیق تر، سؤالات بسیار جدی وجود دارد. ما که هستیم؟ چرا و از کجا به این دنیا آمده ایم؟ واقعاً چه چیزی را می توانیم در خود، در محیط خود تغییر دهیم؟ نویسنده چیزهای زیادی در پشت صحنه به جا گذاشته است. اما همه اینها به ما فضایی برای تأمل می دهد.

آیا در صورت تمایل می توان قوانین این مدل را دور زد؟ آیا می توان همه ویژگی های مثبت این کهن الگوها را به طور هماهنگ ترکیب کرد؟ هیچ پاسخ روشنی برای همه این سوالات وجود ندارد. اما مطمئناً می توانید تعدادی از پاسخ ها را برای خود دریافت کنید.

اوزیریس و داعش - سمت دور ماه
اشکال بزرگ بسیاری از نویسندگان گونه شناسی، از جمله ال تات، عدم توجه به ویژگی های منفی این یا آن نوع است. و آنچه که از آن مهمتر است، عدم توضیح به اصطلاح ضد مضامین است. ال تات، تا حدودی، توصیفاتی از هیپوستازهای منفی هاتور، نفتیس، ماات، آنوبیس ارائه کرد، اما بقیه کهن الگوها از این نظر "محروم" بودند. این امر به ویژه در مورد اوزیریس و ایسیس صادق است، در عین حال، در دنیای ما، این گونه های منفی این گونه ها هستند که اغلب یافت می شوند.

مشکلات اوزیریس در خود اسطوره مطرح شده است. ازیریس برای حکومت فراخوانده شده است. اینجا او در قدرت است - پرانرژی، باهوش، مهربان، معصوم. او محیط خود را نه از طریق تهدید، دسیسه و ترفند، بلکه از طریق یک مثال مثبت تحت تأثیر قرار می دهد. او به عنوان یک قهرمان، به عنوان یک مربی، او یک خداست، خود کمال، مورد تحسین و احترام است! اما اسطوره ها برای آن افسانه هستند، زیرا آنها زمان هایی را توصیف می کنند که اشتراکات کمی با زندگی ما دارند.

و ما در اطراف و اطراف چه می بینیم؟ مرد کهن الگوی اوزیریس در دنیای ما چه احساسی دارد؟

اوزیریس در سنین جوانی به راحتی به خیلی چیزها می رسد. و اگر با مشکلاتی مواجه شد، توانایی های ذاتی او برای رهایی از شرایط دشوار به کمک تلاش کافی است، او نیازی به تلاش فوق العاده ندارد. دنیایی که در آن زندگی می کنیم کاملاً سرشار از انرژی های مجموعه است. و با ورود به بزرگسالی، اوزیریس با مشکلات زیادی روبرو می شود.

بنابراین معلوم می شود: "چطور است، سردبیران عزیز، من میوه های خشک را در آبمیوه گیری بار کردم، اما آب میوه ای وجود ندارد!"

مناصب «سلطنتی» برای همه کافی نیست. و او، بسیار "خاص" - قوی، خوش تیپ، شجاع، باهوش، مجبور است به عنوان یک کارمند معمولی یا در بهترین حالت به عنوان رئیس یک دفتر کوچک کار کند. دوست دختر او با مردی معمولی ازدواج می کند که به لطف ارتباطاتش، این فرصت را دارد که برای کار در خارج از کشور برود، جایی که موقعیتی با درآمد خوب و فرصت های شغلی خواهد داشت.

چیزی مانند: "بله، عزیزم، با تو خوب است، جالب است، اما زندگی زندگی است. چه چیزی از شما بگیریم؟ تو آرمان گرا هستی، هیچ چیزی به دست نیاوردی و به چیزی نخواهی رسید!»

البته زنان دیگری هم هستند. و یکی از آنها موافقت می کند که "همسر یک نابغه" شود. اما او شرایطی را ایجاد خواهد کرد که همسر سقراط برای سقراط ایجاد کرد. و در پایان - قوی ترین ناامیدی که به دلیل آن برخی از اوزیری ها به مجموعه تبدیل می شوند. دنیا آنطور که ما دوست داریم سازماندهی نشده است، بد است، یعنی ما باید از این دنیا هم بدتر باشیم. و آنها در حال تلاش برای بدتر شدن هستند! آنها این کار را می کنند، به طور کلی، معلوم می شود، اما رضایت آنها را به ارمغان نمی آورد. علاوه بر این، ضد اوزیریس که خود را ست تصور می کند، ممکن است روزی مرتکب اشتباه شود و این به معنای واقعی کلمه به قیمت جان او تمام شود. قابل درک است - ست طبیعی از کودکی در فریبکاری، پستی، پرخاشگری آموزش می داده است. و اگر زنده ماند و تا میانسالی زندگی کرد، حداقل با نخاعش چیزی در این زمینه فهمیده بود، چیزی یاد گرفت. و در جایی که ست طبیعی با آن مقابله کند، آنتی اوزیریس ما عقب نشینی خواهد کرد. جایی می ترسد، اگرچه چیزی برای ترسیدن وجود ندارد، در جایی اومانیسم ناروا نشان می دهد، در جایی لازم نمی بیند که با کسی یا چیزی سر و کله بزند (عقاب مگس نمی گیرد!) و سپس او خواهد کرد. ظالمانه برای آن پرداخت کنید

چنین اوزیریس شکسته در نهایت می تواند به موجودی بدبخت تبدیل شود - "هنگپک". یا - در یک انسان دوست غم انگیز. بنابراین، برای اکثر اوزیری ها، کسب ویژگی های خوب هوروس یا توث (بسته به نوع اجتماعی و نوع PY) ضروری است. این تیپ‌های مرد بیشتر با زندگی واقعی سازگار هستند. آنها در ابتدا بسیاری از چیزهایی را که اوزیریس نمی‌فهمد، درک می‌کنند. شما می توانید یک "قهرمان" شوید، اما نمی توانید متولد شوید. هیچ کس به همین سادگی برای شما کاری نمی کند. و برای رسیدن به موفقیت، گاهی اوقات چندین سال طول می کشد.

حالا مشکل داعش را در نظر بگیرید. این ذاتا یک نوع پلاستیکی و سازگار است. اما به طور کلی، با این وجود، زنان داعش به تصویر مردانه ایده آل تنظیم شده اند. ما قبلاً در نظر گرفته‌ایم که ملاقات با اوزیریس مثبت چقدر دشوار است. بسیاری از زنان داعش در نهایت ناتمام می مانند، آنها به سرنوشت کارمایی خود عمل نمی کنند، انرژی آنها راکد می شود و در نهایت سالم نیستند. انرژی بیمار و تحریف شده به نسل بعدی منتقل می شود و انحطاط رخ می دهد. بنابراین، ما اغلب ضد داعش را در مقابل خود می بینیم.

چنین Isis در نگاه اول ممکن است به نظر ما شبیه به Nephthys باشد. اما «نفتیس» واقعی در کل نسبت به ضد داعش مناسب‌تر است. با انجام خوب تمام عملکردهایی که طبیعت به آن اختصاص داده است، ناهماهنگی را در محیط خود وارد نمی کند. او در جای خود است و هر آنچه متعلق به اوست با اوست. هدف نفتیس رفاه مادی است و اگر ببیند که شخصی که در نزدیکی است می تواند آن را به او بدهد، فرصت را از دست نمی دهد، سعی می کند او را تابع نفوذ خود کند. اگر نفتیس با هیچ مردی رابطه خیلی خوبی نداشته باشد (هیچ خویشاوندی ارواح وجود ندارد، اعتماد داشته باشد)، اما در عین حال او را از نظر مالی تأمین کند، او همچنان به این مرد ادامه خواهد داد، تا زمانی که البته حتی گزینه سودآورتر برای نفتیس، آسایش و رفاه مادی مقدم است و این ویژگی متمایز آن، یک ویژگی جدایی ناپذیر است.

از سوی دیگر، ضد داعش مطلقاً نمی تواند از رفاه مادی یا روابط معنوی قدردانی کند. اعتیادهای او بسیار غیرمنطقی است، اگرچه می توان برخی از سیستم های رفتاری او را استنباط کرد. او به سمت ست های صریح، به سمت مردانی با کاریزما منفی جذب خواهد شد. او احتمالاً همه چیز را برای چنین مردی خواهد بخشید - هم رفتار بی ادبانه (نگرش تحقیرآمیز نسبت به او ، پایمال کردن حیثیت او) و هم مستی ، و هرزگی و خیلی بیشتر ، اگر با تصویر او از یک "قهرمان" مطابقت داشته باشد. حتی اگر مردانی با یک برنامه ارزشمند در این نزدیکی وجود داشته باشند - مثبت، صادقانه، یا قادر به کسب درآمد (به عنوان یک مورد نادرتر - هر دو) - ضد داعش ما همچنان ست را انتخاب خواهد کرد. در درک او، این یک "مرد واقعی" است، او از او اطاعت می کند، "خود را می دهد".

چنین ایسیس متأسفانه انرژی منفی را به فضا می تاباند و هر فرد هماهنگ هنگام برقراری ارتباط با او احساس ناراحتی می کند و با ارتباط طولانی تر تهدید به ویرانی می شود.

بنابراین، گاهی اوقات می بینیم که در زندگی واقعی همه چیز مانند برخی از گونه شناسی ها عالی به نظر نمی رسد. بنابراین، هنگام استفاده از این یا آن نوع شناسی در عمل، همیشه باید خلاقانه فکر کرد و نکته اصلی را فراموش نکرد: نه تنها ماه طرف معکوس دارد.

واگانوا لیودمیلا ولادیمیروا (نام مستعار خلاق ال تات) - توسط آموزش اول - معلم، معلم تاریخ. دومی روانشناس پزشکی است. در اواخر دهه 80 او به مطالعه ادیان جهانی و باطنی گرایی پرداخت. از سال 1993 - یک روانشناس شاغل. در سال 1374 مدرسه رشد ذهنی و معنوی «هرم» تأسیس شد.

هدف اصلی مدرسه کمک به فرد برای شناخت و کشف خود است. تنها با شناخت و آشکار ساختن پتانسیل خود، به وظایف خود پی می بریم، مشکلات را حل می کنیم، مسیر خود را می سازیم و به حالت هماهنگی واقعی می رسیم.

روش های مورد استفاده در آموزش، پیشرفت های اختصاصی هستند که کارایی خود را در طول سال ها ثابت کرده اند. آنها از یک سو بر دانش علمی مدرن در زمینه روانشناسی، فیزیک، فیزیولوژی و از سوی دیگر بر روی اعمال معنوی و دانش باطنی که از زمان های بسیار قدیم برای بشر شناخته شده است.

کتاب (5)

کارمای یک زن، کارمای یک مرد. قسمت 1

کتابی که در دست دارید توسط روانشناس عملی با سالها تجربه نوشته شده است.

نویسنده بر اساس دین و فلسفه اسطوره های مصر باستان، یک سیستم اصلی از کهن الگوهای روانشناختی شخصیت ایجاد می کند.

این به هر فرد اجازه می دهد تا وظایف اصلی کارمایی خود را درک کند، که برای زنان و مردان به طور قابل توجهی با یکدیگر متفاوت است. عدم درک این تفاوت ها فقط منجر به مشکلات متعدد زندگی می شود.

کارمای یک زن، کارمای یک مرد. قسمت 2

نویسنده این کتاب بر اساس دین و فلسفه اسطوره های مصر باستان، سیستمی اصیل از کهن الگوهای شخصیتی ایجاد کرده است.

ال تات در ادامه موضوع کتاب اول در مورد وظایف مختلف کارمایی که مردان و زنان حل می کنند، از شما دعوت می کند تا به این فکر کنید که چرا یکدیگر را انتخاب می کنیم، با پیوند دادن سرنوشت با این یا آن شخص بر چه بدهی های کارمایی غلبه می کنیم.

دارویی برای روح

آیا شما بیمار، ناراضی، تنها هستید؟ آیا فکر می کنید که زندگی ما را به گله گرگ می کشاند و باعث می شود طبق قوانین خود زندگی کنیم؟ یا شاید روحت درد می کند؟ یک روانشناس معروف سن پترزبورگ که با نام مستعار ال تات کار می کند این کتاب را برای شما نوشته است!

"داروی روح" حقایق باستانی در مورد سلامتی و شادی است، این دانش کامل در مورد جهان و انسان است که توسط هرمس بزرگ در طلوع تمدن به ما داده شده است.

"مرد جاودانه! گمش کردیم! ما بچه های بی خانمان هستیم، راه واقعی خانه را بسته ایم. غرق در مشغله های روزمره، به مشکلات ریز و درشت روزانه خود فکر می کنیم، آنها را حل می کنیم، دوباره به وجود می آیند. و همینطور بدون پایان. بنا به دلایلی، نمی‌توانیم دست کم برای چند ثانیه در هیاهوی رفتن و ظهور مجدد امور، بایستیم و به یاد نیاوریم که جوهری در ما (یا بیرون از ما) وجود دارد - روح ابدی و جاودانه. . چه اتفاقی برای او افتاده است؟ درد دارد؟ یا از یادآوری با درد یا وجدان خسته شده اید؟

تمرین شناخت روح. هارمونی را پیدا کنید!

کتاب "هارمونی را پیدا کن!" قسمت دوم چرخه «تمرین معرفت نفس» است.

پس از خواندن این کتاب، یاد خواهید گرفت که به تدریج و قدم به قدم هماهنگی دنیای درون خود را بسازید. با رسیدن به وحدت جسم، روح و روح، احساس خواهید کرد که چگونه مراکز انرژی نیروها در بدن کار می کنند.

غلبه بر کارما: حقایق باستانی در مورد سلامت و کارما

افکار بیگانه و انرژی بیگانه سرنوشت شما را کنترل می کنند. هیچ برخورد تصادفی وجود ندارد. همه آنها کارمایی هستند، همه از قبل مقدر شده اند. و هر کدام - مانند یک آینه - در چند ثانیه یا چند سال دیگر قطعاً در سرنوشت شما منعکس خواهند شد. ترس در ترس منعکس خواهد شد، نفرت در نفرت، عشق با عشق به شما باز خواهد گشت.

اما چگونه می توان از آگاهی خود در برابر تهاجم دیگران محافظت کرد؟ چگونه از شر ترس ابدی، خشم، نفرت، افکار سیاهی که زندگی ما را مسموم می کنند و بدن ما را نابود می کنند خلاص شویم؟

نظرات خوانندگان

النا/ 2018/04/07 من مدتهاست که کتابهای ال تات را میخوانم، حدود 20 سال است و هر بار چیز جدیدی برای خودم پیدا می کنم! تشکر بزرگ من از نویسنده!

مارینا/ 1395/04/13 با تشکر فراوان از نویسنده برای کتاب های عالی و دانش موجود! در یک نفس خواندم.

لیبی/ 3.09.2015 از نویسنده به خاطر کارش سپاسگزارم، کتابهایش را خریدم و در سال 1999 مطالعه کردم و تا امروز آنها را خواندم، مانند کتابهای رومیزی، نمی توانم بدون آنها زندگی کنم، همه پاسخ ها وجود دارد. همه سوالات! نویسنده درخشان، کتاب های درخشان، منتظر آثار جدید و موفقیت نویسنده در کارش هستیم!

سوتلانا/ 2015/07/31 به من بگویید از کجا می توانید کتاب el tat بخرید

مهمان/ 4.07.2015 کتاب ها فوق العاده هستند. خیلی چیزها در روابط مشخص می شود. با تشکر از نویسنده برای کار او.

سونیا/ 1393/12/23 برای مدت طولانی نتوانستم از خیانت شوهرم جان سالم به در ببرم. همه تعجب کردند "چرا؟"، به معابد رفت، شوهرش را بخشید، اما درد از بین نرفت. من شروع به ملاقات با روانشناس کردم، او بود که به من توصیه کرد کتاب "غلبه بر کارما" را بخوانم. من توانستم به سؤال پاسخ دهم، درد از بین رفت، هماهنگی به خانواده آمد. با تشکر

النا/ 1393/10/1 جستجوی معنوی من با این کتاب ها آغاز شد.جواب سوالات حیاتی را دریافت کردم من کیستم اهل کجا هستم و بعد باید چه کار کنم تعظیم به شما!!!

اوکسانا/ 3.08.2014 در سایت مرکز Vozrozhdeni، بنیانگذار آن Terek نظر بسیار منفی در مورد این زن گذاشت.

النا/ 1393/03/13 می‌خواهم از کتاب‌های «کارمای یک زن و یک مرد» تشکر کنم. چیزی برای فکر کردن وجود دارد، اشتباهات خود را پیدا کنید، بفهمید که کی هستید، مرد شما و سرنوشت شما ... قبلاً کتابهای زیادی از نویسندگان مختلف خوانده ام، اما تات بیش از همه مرا مورد توجه قرار داد... این کتابی است که باید بیش از یک بار به آن برگردید، آموزنده است، هر فردی چیزهای مفید زیادی از آن بیرون خواهد آورد. من آن و کتاب های زیر را می خوانم و به همه توصیه می کنم.

تاتیانا/ 1392/11/26 اخیراً با کتاب «غلبه بر کارما» آشنا شدم. من در بسیاری از اعمال، افکار و خواسته هایم تجدید نظر کردم، به مشکلاتم متفاوت نگاه کردم. خیلی واضح شد، به دوستم توصیه کردم کتاب را بخواند، او قبلاً سه کتاب شما را خوانده است. خیلی ممنون، همه چیز خیلی واضح و قابل دسترس است. الان شوهرم داره میخونه!

سرگیوس/ 2013/10/24 "واگانوا لیودمیلا ولادیمیرونا (نام مستعار ال تات) - در مورد آموزش اول - معلم، معلم تاریخ. در دوم - یک روانشناس پزشکی ..."
اگر تاریخ درس می داد بهتر بود... ;)

جولیا/ 1392/08/17 من از نویسنده برای چنین تحلیل عمیق و همه کاره از زندگی و قوانین آن بسیار سپاسگزارم. این کتاب ها به من کمک کردند تا منشأ و اصل مشکلاتم را بفهمم.

مهمان/ 8.08.2012 کتاب ها جالب و خواندنی هستند، وقتی آنها را می خوانید، خوش بینی و احساس آرامش پیدا می کنید. با تشکر از کتاب

مهمان/ 16.12.2011 چگونه کتاب های خود را بخریم

کاشت/ 1390/10/20 شروع به خواندن کرد، به دهانه چاکراها رسید، خواند و در عین حال تمام دهانه ها را برای باز کردن امتحان کردم، از بالا شروع کردم، چهار تا را بیرون آوردم و گل زدم... هفته بعد مریض شدم پروستیت...


غلبه بر حقایق باستانی کارما در مورد سلامت و شادی ال تات

پیشگفتار

در مورد کارما به اندازه کافی نوشته شده است. بنابراین، این کتاب نه تنها - یا بهتر است بگوییم، نه چندان - در مورد آن، بلکه در مورد روابط بین افراد، در مورد تبادل انرژی که در سطح کارما رخ می دهد، و در مورد نتایج این تبادل است.

تمام جهان انرژی است و دائماً در اطراف ما در گردش است و همه چیز و همه چیز را در فرآیندهای متابولیک درگیر می کند. اما انرژی هرگز انتزاعی نیست، همیشه حامل اطلاعات است و بسته به محتوای این اطلاعات، کیفیت های خاصی دارد. با درک انرژی شخص دیگری، یا آن را می پذیریم و با آن زندگی می کنیم یا آن را رد می کنیم و سعی می کنیم بر آن غلبه کنیم. در قلمرو حیوانات، پرخاشگری باعث پرخاشگری می شود. در دنیای انسان ها نیز. جای تعجب نیست که یک ضرب المثل وجود دارد: همانطور که می آید، پاسخ می دهد. پس ما چه تفاوتی با حیوانات داریم؟ این که ما با قدرت عقل قادریم انرژی منفی را به انرژی مثبت تبدیل کنیم، پرخاشگری را خاموش کنیم، به شر پاسخ بدی ندهیم و از این طریق جلوی عمل شر را بگیریم.

آیا حداقل یک بار سعی کرده اید که انگیزه های مثبت و مطلوب را به یک فرد عصبانی یا عصبانی ارسال کنید؟ آیا احساس می کنید مقاومت در برابر انرژی منفی چقدر دشوار است، در حالی که بدون توجه به این حالت آرامش خود را حفظ می کنید؟ چقدر قدرت روحی باید جمع شود تا بار مثبتی نسبت به پرخاشگری دمیده شود! اما اگر درست شد - معجزه خواهید دید! یک نفر در مقابل چشمان شما آرام می شود، عصبانیت او از بین می رود و شما برای همیشه دوست خواهید ماند. چقدر ساده! و چقدر سخته! اما اگر خواهان صلح و آرامش در خانواده خود هستید، اگر می خواهید درک کامل با فرزندان خود داشته باشید، اطلاعات خیرخواهی، مهربانی، شادی را در انگیزه های انرژی خود قرار دهید. و جهان نمی تواند همان پاسخ شما را بدهد. و حتی اگر همه چیز فوراً مشخص نشود ، قدرت و صبر کافی وجود ندارد - اما پیاده روی جاده تسلط پیدا می کند!

فصل 1 روابط بین افراد

ریشه های انسانی

اولین انسان از کجا آمد؟

این سوالی است که هر کودکی می پرسد، اما برای یک بزرگسال در حال حاضر بی اهمیت به نظر می رسد. زندگی به قدری وظایف مهم روزانه را در نظر می‌گیرد که تمام انرژی و تمام وقت را می‌گیرد. و با این حال، چگونه انسان در سیاره زمین ظاهر شد؟

نظریه معروف داروینی، که به نظر می رسد، همه چیز را "علمی" توضیح می دهد، در پرتو داده های علمی جدید در حال ترکیدن است. جالب است که داروین خود نظریه خود را به عنوان یک فرض مطرح کرد و تمام عمر با این موضوع سر و کار داشت و سعی می کرد شواهدی بیابد، اما هرگز به نظریه خود مطمئن نبود. او که در سنین بالا بود، یک بار اعتراف کرد که اینجا چیزی اشتباه است ...

امروزه ما به طور فزاینده ای با مطالعات جدید درباره اسرار فرهنگ مایاها و جزیره ایستر و همچنین بسیاری از مکان های دیگر در این سیاره آشنا می شویم. مطالعات ساختارها و نوشته های خیره کننده مصر باستان نشان می دهد که جهت گیری کل زندگی باستانی ترین مردم، طبق معیارهای ما، به ستاره ها چقدر جدی بوده است. این دانش را که در دسترس مردم امروزی نیست از کجا به دست آورده اند؟ چرا ما امروز خیلی کمتر از مصری ها به آسمان نگاه می کنیم؟ آنها در آنجا چه چیزی دیدند که ما نمی بینیم؟

در اوایل دهه 70، یک کاوشگر فضایی آمریکایی همان اهرام مصر را در مریخ کشف کرد، فقط بسیار بزرگتر، و علاوه بر این، یک تصویر نقش برجسته از صورت یک زن - "ابوله مریخی" در سطح سیاره، اما فقط سمت راست نمایان بود . و اخیراً دانشمندان آمریکایی با "رنگ آمیزی کامپیوتری" سمت چپ صورت را برجسته کردند و اکنون می توانید زیر چشم چپ یک زن را روی گونه او ببینید ... یک اشک.

بدون شک بشریت زمینی ماقبل تاریخ طولانی دارد، اما ظاهراً ما هنوز شایسته دانستن آن نیستیم. همانطور که یکی از محققان مدرن گفت، هر دیدی از جهان که ما را شوکه نکند برای ما ارزشی ندارد.

ماتریالیسم علمی، که منشأ انسان را از طریق بهبود طبیعی میمون توضیح می دهد، تنها با توضیح دادن به یک کودک سه ساله از نحوه تولد او مقایسه می شود. می توانید به او بگویید که در کلم پیدا شده است، به شرطی که توضیح دیگری برای او وجود نداشته باشد.

مادری به پسر سه ساله اش گفت که چگونه او را به دنیا آورد:

اول تو شکمم نشستی...

چیه منو قورت دادی - کودک با وحشت پرسید.

نه، تو آنجا ظاهر شدی و بعد من تو را به دنیا آوردم.

تف کن، درسته؟ - بچه قبلاً می خندید ، مطمئن بود که با او شوخی می کنند.

تقریباً همان روشی که ماتریالیست‌های علمی به شواهدی مبنی بر منشأ فرازمینی انسان واکنش نشان می‌دهند. مامان نمی تواند به طور مستقیم به کودک شواهد بدهد، ذهن او هنوز به آنچه برای ذهن یک بزرگسال بدیهی است غیرقابل دسترس است.

نیمه شما
معمولاً با شخصی که زندگی را با او می گذرانیم چگونه رفتار می کنیم؟ دریافت ناخوشایندترین حرف ها و حالات ما برای عزیزترین، نزدیک ترین و محبوب ترین افراد عادی شده است. ما بدترین چیزی را که در قلبمان است برای آنها عرضه می کنیم. در برابر محبوب ترین افراد، ما اغلب با تمام "شکوه" بدترین ویژگی های خود ظاهر می شویم. این خیلی بد است.

البته همه چیز را می توان توضیح داد: چه کسی، اگر نه یک فرد نزدیک، می تواند در سخت ترین لحظه به ما کمک کند، می تواند ما را همانطور که هستیم، بدون زینت بپذیرد؟ چه کسی، اگر نه محبوب ترین، می تواند ما را آرام کند، از ما حمایت کند، ما را زنده کند و غیره؟ بله، همه چیز درست است. یک شخص، مثل همیشه، راحت تر می تواند حقیقتی را که بیشتر دوست دارد جذب کند.

با این حال، حقیقت دیگری وجود دارد. به نزدیک ترین، عزیزترین و محبوب ترین فرد، اگر می خواهیم شاد باشیم، باید تمام بهترین هایمان را بدهیم. "نیمه من" - بنابراین در مورد همسر می گوییم. خوشبختی در ازدواج مهمترین بخش زندگی ماست و نه تنها مهم، بلکه تعیین کننده خوشبختی یا بدبختی سرنوشت ماست.

ساختن شادی
در مورد آن فکر کنید، بسیار طبیعی است - تمام تلاش خود را برای انجام کارهای خوب، خوشایند، مهربان برای یک عزیز، بیشتر از هر کس دیگری از او بیندیشید و از او مراقبت کنید. چرا این کار را نکنیم؟! ما تنبلی ذهنی خود را با هر چیزی توجیه می کنیم: زندگی سخت، مشکلات، سلامتی ضعیف، کمبود نیرو و ... اما هیچ بهانه ای وجود ندارد!

چقدر در روز برای ایجاد شادی خود اختصاص می دهید؟ اصلا؟! پس چرا از نبودنش شاکی هستید...

همه چیز فکر است. شما شریک سرنوشت خود، شریک زندگی خود را انتخاب کرده اید، با او بدهی های کارمایی را تقسیم کرده اید، فرزندانی به دنیا آورده اید. نظر شما در مورد او یا او چیست؟

هیچ انسان کاملی وجود ندارد، هر کدام از ما کاستی ها، ویژگی ها و ویژگی های عجیب و غریب خود را داریم. زمانی که ما شروع به زندگی با هم نزدیک و نزدیک به زن و شوهر می کنیم، اول از همه همه ویژگی های بد ما در دستور کار قرار می گیرد.

اگر افراد نیمی از یکدیگر هستند، پس آنها متوجه کمبودهای شریک زندگی نمی شوند و آنها را به طور طبیعی و هماهنگ درک می کنند. اما اگر شما کاملاً نیمه نیستید، اگر به طور هماهنگ فقط در سه مرکز انرژی ترکیب کنید، هر چیز دیگری باید وصل شود.

معایب - ادامه مزایا
یک توصیه خوب قدیمی برای همسران وجود دارد: روی یک تکه کاغذ تمام ویژگی های مثبت همسر خود را بنویسید و در طرف دیگر - تمام ویژگی های منفی. آخرین برگه را بسوزانید و همیشه اولین برگه را همراه خود داشته باشید و آن را عصر قبل از خواب و صبح هنگام تهیه صبحانه بخوانید.

معنای این توصیه کاملاً منصفانه بسیار ساده است: فکر شوهر باید مثبت باشد، سپس رابطه شما پیشرفت مطلوبی خواهد داشت. اگر به کمبودها فکر می کنید، فکر کردن به این موضوع مثبت خواهد بود که چگونه می توانید به یک عزیز کمک کنید تا از شر نقصی که مانع او می شود خلاص شود. اگر این کار او را مداخله نکند، بلکه فقط با شما تداخل داشته باشد، آنگاه فکر اصلاح در رابطه با «نیمه» شما مخرب و طاقت فرسا خواهد بود. این تخریب دیری نخواهد داشت که بر روابط شما تأثیر بگذارد.

ما به شما یک بازی به نام «کمبودهای ما تداوم فضایل ماست» را به شما پیشنهاد می کنیم. وقتی جلوه ای از کاستی را در همسر (یا همسر) خود می بینید، به این فکر کنید که امتداد چه کرامتی است.

فکر ویرانگر: شوهرم دوباره بعد از او ظرف ها را در سینک نذاشت. او خیلی پراکنده است!

اندیشه مثبت: او یک دانشمند واقعی (رهبر، هنرمند، استاد) است. سر او همیشه درگیر افکار زیرکانه است و از این گونه چیزهای بی اهمیت به دور است. اما دقیقاً به همین دلیل است که او را دوست دارم، تمیز کردن ظروف برای او برای من سخت نیست.

فکر ویرانگر: شوهرم آنقدر تندخو است که دوباره به خاطر یک چیز کوچک زخمی شد. پنج دقیقه دیگر دوباره دستانم را می بوسد، فکر می کند به راحتی می توان این کلمات توهین آمیز را که به من پاشید فراموش کرد، اما من حتی نمی خواهم او را ببینم!

فکر مثبت: او همیشه بسیار با خلق و خو و پرانرژی است و می دانم که چقدر مرا دوست دارد. او خود را آشکارا و مستقیماً مانند یک کودک نشان می دهد و به همین دلیل او را دوست دارم!

فکر ویرانگر: او آنقدر بی حوصله است، دوباره عصبانی است که مقداری چروک روی پیراهنش صاف نشده است. او حتی متوجه نشد که من تا رسیدن او تمام آپارتمان را لیسیده بودم، اما او با چنین خرده ای ایراد گرفت!

فکر مثبت: او همیشه خیلی آراسته است، همه وسایلش سر جای خود هستند، اگر از او چیزی بخواهم، همیشه با دقت خواسته را برآورده می کند. من او را همینطور دوست دارم - تلاش برای ایده آل در همه چیز.

بیایید یاد بگیریم: ما شخصی را انتخاب کردیم یا سرنوشت ما را به هم رساند - مهم نیست. اکنون ما کارمای او را با او در میان گذاشته‌ایم و مهم نیست که چه اتفاقی می‌افتد، لازم است به او کمک کنیم تا با مشکلات کنار بیاید، زیرا در این کار به خودمان کمک می‌کنیم!

شما نمی توانید از شخصی که با او وارد تبادل انرژی نزدیک مانند تماس جنسی می شوید متنفر باشید، زیرا این خود ویرانگری است! و حتی چنین احساساتی مانند بی اعتمادی، ترس، خصومت، نارضایتی عمیق غیرقابل قبول است، زیرا اینها نیز تخریب بزرگ انرژی هستند. چرا بعدا تعجب کنید که مریض هستید، بچه هایتان مریض هستند!

غلبه بر ارتعاشات منفی
باید بر تمام لحظات منفی غلبه کرد، این یک نیاز فوری است! اگر این امکان پذیر نیست، پس باید ترک کنید. تخریب متقابل ده ها سال غیرقابل قبول است، زیرا یک انگیزه منفی دائمی همسایگان و همکاران، فرزندان و روابط خانوادگی را از بین می برد. و همچنین، اگر دوست دارید، این نابودی جهان است، یعنی کار فداکارانه به نفع نیروهای تاریک. اگر خیلی عالی برای آنها کار کنید، آنها شما را قبول خواهند کرد.

ما اغلب تعجب می کنیم: چنین انسان خوبی، و مشکلات و بیماری های بسیاری بر او وارد می شود. و یک «آدم خوب» مدام ارتعاشات مخرب تولید می کند. او فکر می کند (گزینه اول):

چه دولت بدی
چقدر شر در اطراف است.
همه مردم نسبت به یکدیگر بد هستند.
من در زندگیم بدشانس بوده ام.
من هرگز آنچه را که می خواهم نخواهم داشت.
هیچ چیز خوبی را نمی توان انتظار داشت؛
چقدر از آدم های بد رنج کشیده ام
در کنار من یک روح همخوان وجود ندارد، من همیشه احساس بدی دارم.

و بد خواهد بود و اگر در این ارتعاشات زندگی کنید نمی تواند خوب باشد. شما بپرسید اگر همه اینها درست باشد چه باید کرد. اگر این حقیقت را دوست دارید، می توانید در آن زندگی کنید. بر اساس اصل هرمتیک مکاتبات، شما خودتان یک ارتعاش را انتخاب کرده اید و بدین ترتیب دایره ای را ترسیم می کنید که اکنون نمی توانید از آن خارج شوید.

اما بدانید که حقیقت دیگری وجود دارد، ارتعاش دیگری. با زندگی در آن، فرد کمی متفاوت فکر می کند (گزینه دوم):

دولت مهم نیست، اما من سیاستمدار نیستم و بنابراین برای من مهم است که کارم را انجام دهم، اگر در مقیاس زمان و مکان هماهنگ باشد، با من هماهنگ باشد، رضای خدا، آنگاه می توانم. تا سهم خود را در هماهنگی کل زندگی مان ایفا کنم.
ما نباید تسلیم ارتعاش بد شویم، نیروهای خیر بزرگ هستند و از ما حمایت می کنند، فقط اگر با آنها هماهنگ باشیم.
همه مردم شادی و خوشبختی می خواهند، اما همه نمی دانند چگونه آن را در خود بیابند.
آزمایشات زیادی نصیب من شد و من از سرنوشت سپاسگزارم ، به رشد کمک کرد ، روح من را تقویت کرد ، ظاهراً من سزاوار آن بودم.
خداوند را سپاس می گوییم که دشواری را غیرضروری و ضروری را آسان کرد.
من با سطح زندگی ام مطابقت دارم، اگر مناسب من نیست، باید چیزی را در خودم تغییر دهم.
من از همه افرادی که در زندگی ام با من ملاقات کردند، کاستی هایم را بیان کردند، به من نشان دادند که چقدر با خودم ناهماهنگ هستم سپاسگزارم. دشمنان بهترین معلمان ما هستند، آنها هرگز دروغ نمی گویند و نقاط ضعف ما را به ما نشان می دهند.
هر کسی می خواهد درک شود، من سعی می کنم مردم را درک کنم و آنها بهترین ویژگی های خود را برای من آشکار می کنند.
وقتی غمگین هستم به طبیعت می روم، به قدرت های برتر روی می آورم، به خدا کمک و حمایت می کنم.

با کدام یک از این دو گزینه بیشتر مطابقت دارید؟ اگر اولین - شما یک فرد ناراضی، یک ویرانگر هستید. اگر دوم - قدرت خلاق شما مطمئناً شادی بسیار بیشتری را برای شما به ارمغان می آورد.

و چگونه در رابطه با "نیمه دوم" خود ارتعاش می کنید؟ آیا ارتعاش شما مخرب است یا خلاق؟

آیا فکر می کنید (گزینه 1):

عشق یک افسانه برای کودکان است، فقط جذابیت جوانی است، سپس عادت و ملال.
ایده آل وجود ندارد، همسرم (شوهر) کمبودهای زیادی دارد.
چقدر از "خستگی" او (او) (غرغر کردن، مهمانی، مشروب خوردن، صحبت کردن با تلفن، کار، بیکاری، عصبانیت، ناامیدی و غیره) خسته شده ام.
مدتهاست که از او (از او) توجه، لطافت، مراقبت، عشق را انتظار نداشته ام.
وقتی او (او) در یک سفر کاری است احساس خوبی دارم، احساس آرامش و آزادی بیشتری می کنم، حتی قدرت بیشتری برای انجام کارم دارم.
من با همسرم (شوهر) زندگی می کنم فقط به این دلیل که بچه ها را دوست دارم، به خاطر آنها آماده هستم (الف) روابط دیپلماتیک را حفظ کنم.
من می دانم که ما افراد متفاوتی هستیم، اما هیچ چیز دیگری در زندگی داده نشده است.
من (لا) آنقدر توهین های همسرم (شوهر) را تحمل کردم که اکنون نه قدرتی دارم و نه میل به گرمی روح به او (او) دارم، خودش (او) همه چیز را در من زیر پا گذاشت.

این حقیقت ویرانگر است. با این ارتعاش، فقط فروختن روح به شیطان، «به جهنم» خوب است، اما نه به فردای خوش. در همین حال، فردا می تواند و باید شادتر باشد.

بیایید سعی کنیم به روش دیگری ارتعاش کنیم (گزینه دوم):

عشق یک هدیه بزرگ سرنوشت است، من با سپاسگزاری هر چیزی را که در زندگی ام زیبا بود می پذیرم، معتقدم که فردا روز من پر از شادی و شادی خواهد بود.
من هم کاستی هایی دارم، نکته اصلی هماهنگی است، که باید در خودم باشد، سپس به ویژگی های افراد دیگر واکنش دردناکی نشان نمی دهم.
"خستگی" (خویشتن و غیره) او قبل از هر چیز با خودش (خود) او (او) تداخل دارد، من می خواهم به یکی از عزیزان کمک کنم تا به برخی چیزها کمی متفاوت نگاه کند.
شاید مهربانی و مراقبت کمی از خود نشان می دهم و بنابراین رابطه ما رو به وخامت است.
گاهی اوقات مفید است که برای مدتی از هم دور باشیم تا از ارتباط مداوم فاصله بگیریم، مفید است که با آرامش معنای خود را برای یکدیگر ارزیابی کنیم، قدرت را بازیابی کنیم، روح را تمیز کنیم تا هماهنگ تر با هم ارتباط برقرار کنیم.
من با همسرم (شوهرم) زندگی می کنم، زیرا این شرایط مدام به من می آموزد که با مردم (صمیمی، مهربان، پرانرژی، متواضع، منطقی، منصف) صبور باشم، خودم و دنیای اطرافم را درک کنم، دوست دارم مثال بزنم. برای شکیبایی فرزندانم (دوستی، مهربانی و غیره)، دوست دارم آنها در خانه خود احساس خوبی داشته باشند و راحت باشند.
ما افراد متفاوتی هستیم: ظاهراً معنای زندگی مشترک ما این است - برای درک و پذیرش کسی که شبیه شما نیست و به هماهنگی با او دست پیدا کنید، سعی کنید به دنیا از چشم یک شریک نگاه کنید.
نارضایتی هایی که متقابلاً به یکدیگر وارد می کنیم، نشان دهنده این است که چقدر خودمان و شریکمان را درک می کنیم، چقدر زندگی را درک نمی کنیم.

با ارتعاش در این راه نمی توان بازنده ماند. حتی اگر بعد از مدتی هنوز مجبور به جدایی باشید، روح شما آنقدر قوی خواهد بود که فقط می تواند بهترین ها را برای کسی که این همه چیز با او گذشت آرزو کند. و این بسیار مهم است: شر را در روح خود رها نکنید. فراق شما هر چه باشد، همیشه به یاد داشته باشید که علاوه بر عدالت زمینی، عدل آسمانی هم هست و با عدل عالی است که همه چیز انجام می شود، اما انسان احمق و ضعیف است، همیشه نمی تواند مشیت الهی را درک کند.

غیرممکن است که در تقسیمات مفتضحانه به دست آمده مشترک، در نفرین، توهین، توهین شرکت کنید. و نه تنها به دلایل اخلاقی و اخلاقی، بلکه به این دلیل که کارمای کل شما، طبق قوانین انرژی، برای یک سال دیگر (چرخه تغییرات سالانه انرژی، مانند افتادن برگ ها روی درختان و رشد برگ های جدید) پس از طلاق، یکپارچه و غیرقابل تفکیک خواهد بود. بنابراین، با پرتاب افکار منفی و نفرین به همسر سابق خود، هم خود و هم او را نابود می کنید. باید دید که آیا این مشکلات در یک سال تمام می شود یا خیر، شما می توانید تا آخر عمر خود را محکوم به شکست های مداوم و بیماری کنید. و کسی جز خودت مقصر نخواهد بود.

اجازه دهید یک بار دیگر به شما یادآوری کنیم: هنگامی که با کسی تماس جنسی دارید، قدرتمندترین و بدون مانع ترین تبادل انرژی را برقرار می کنید. شما می توانید آن را اینگونه تصور کنید: یک شلنگ ضخیم بدن شما را به هم متصل می کند و هر انرژی آزادانه از طریق آن جریان می یابد و شما دو رگ ارتباطی هستید.

اگر هنگام جدایی غیرممکن است که به نحوی خوب توافق کنید، همه چیز را بدهید، منطقی است که فقط برای منافع فرزندان بجنگید، آنها باید با والدینی زندگی کنند که مراقبت و مسئولیت اصلی آنها را بر عهده دارد. رد مزایای مادی به شما فرصت بیشتری در آینده برای به دست آوردن شادی جدید می دهد، زیرا در این صورت انرژی ناراحتی دیروز را به "فردا" خود نمی کشانید.

هماهنگی زندگی خانوادگی
روابط در خانه

در روابط داخلی با "نیم"، اصل هرمتیک قطبیت به ویژه خوب است. اگر حرکت هماهنگ کشتی خانواده توسط بادهای تند نارضایتی منفجر شد یا با غرغر بی پایان یکی از همسران زمین خورد، اجازه دهید انرژی منفی در یک نیروی بزرگ جمع شود و سپس ارتعاش را به آن بیفزایید. از علامت مخالف تمام این قدرت در مقابل چشمان شما طبق قانون طبیعی به انرژی مثبت و خلاق تبدیل می شود (به کتاب «داروی روح»، فصل 3 مراجعه کنید. بنابراین می توانید با خونریزی اندک تعارض را حل کنید، واکنش های کلیشه ای درک متقابل خود را برای آینده مطرح کنید.

به عنوان مثال، یک همسر خشمگین از اینکه کاری را انجام نداده اید یا اشتباه انجام داده اید، از شما ابراز نارضایتی می کند. به او گوش دهید، سعی کنید آرام بمانید. این او را بیشتر عصبانی می کند، او شروع به یادآوری همه چیزهایی می کند که شما تا به حال اشتباه کرده اید. شما می گویید که سعی می کنید زیاد از بین نبرید، در این امر به او کمک می کنید: "هنوز فلانی را فراموش کرده ای ..." - شما می گویید.

وقتی شور و شوق به حد نهایی رسیده است، ناگهان می آیی و او را به شدت به سمت خود فشار می دهی و همزمان می گویی: "عزیزم، خیلی دوستت دارم، تو دختر باهوشی بزرگی هستی، باید بیشتر به حرفات گوش دهم. " تمام قدرت منفی بلافاصله به عشق بزرگ تبدیل می شود. شک نکنید، حتی اگر سعی کند نشان ندهد که چقدر روحیه اش تغییر کرده است. باور کنید قطعا تغییر کرده است. دفعه بعد، تنها کاری که باید انجام دهید این است که به گونه او نوک بزنید تا طوفان در حال افزایش در موجی نرم در روح او فروکش کند. این کلیشه تبدیل یک انرژی به انرژی دیگر را عملی می کند. خانم ها هم می توانند از این تکنیک استفاده کنند.

مثال زدن برای همه موارد بیهوده و غیر ممکن است.

بگذارید خواننده در این روند خلاقیت داشته باشد، بالاخره خوشبختی او و نه فقط شادی خانوادگی به آن بستگی دارد. موفقیت در تجارت، پیشرفت شغلی و موفقیت در حل مسائل مختلف اغلب به هماهنگی روح ما در عشق و روابط خانوادگی بستگی دارد.

بیایید به یاد داشته باشیم که تمایلات جنسی نیز انرژی خلاقیت است! اگر عشق هماهنگ باشد، انرژی های خلاق تحریک می شود؛ اگر عشق از بین برود و سرکوب شود، در فرآیندهای خلاقانه نیز همین اتفاق می افتد. اما عجله نکنید که شکست های خود را به گردن دیگران بیندازید. چقدر خلاقیت در روند روابط عشقی و خانوادگی خود به کار گرفته اید؟ یا منتظر خلاقیت از طرف شریک زندگی خود هستید؟

یاد آوردن! هرچه خلاقیت بیشتری در تمام زمینه های زندگی خود نشان دهید، این انرژی بیشتر خواهید داشت!

جزر و مد عشق

هر چیزی ریتم جزر و مد خودش را دارد. این به طور کامل در مورد روابط عاشقان و روابط خانوادگی صدق می کند. این در مورد احساسات شما نیز صدق می کند.

چقدر مهم است که در لحظه موجی از وضوح و درخشندگی احساسات در آنها خفه نشوید، متوجه شوید که همسرتان در همان زمان چه احساسی دارد، خودداری و حساسیت نشان دهید. این برای پایه هماهنگ روابط بعدی بسیار مهم است!

در لحظه جزر، که مطمئناً حتی در قوی ترین و درخشان ترین احساسات عاشقان نیز رخ می دهد، بسیار مهم است که از سرد شدن ناگهانی خود و حتی خنک شدن بیشتر شریک زندگی خود نترسید. لازم است این حالت را طبیعی بپذیرید، سعی کنید اجازه دهید یکدیگر در درون خود بمانند، با سؤالات احمقانه خود را خسته نکنید: "چرا امروز سکوت می کنی؟ به چه چیزی فکر می کنی؟ آیا از دوست داشتن من دست کشیده ای؟ آیا دیگری داری؟" اگر همچنان اینقدر بی تدبیر باشید، قطعا دیگری وجود خواهد داشت.

ارزش آن را دارد که به دنبال چند راه نرم و پیچیده برای جلب توجه همسر باشید. لحظات شادی را به روش دیگری ارائه دهید: یک گفتگوی دلپذیر، یک غذای خوشمزه جدید، رفتن به تئاتر یا بازدید.

مزاحم نبودن در لحظات یک خیزش خاص، یا در لحظات رکود عمیق، تسلط بر خود - این، در واقع، مستقیماً با آرزوی ترین حالتی که فقط شما می توانید به شریک زندگی خود بدهید، مرتبط است - این احساس که او (او) درک می شود! همچنین با احترام به آزادی احساس معشوق (یا معشوق) ارتباط دارد.

"آنچه در اطراف می چرخد ​​به اطراف می آید"

در عشق، مانند هر بخش از زندگی ما، قوانین علت و معلول ناگزیر عمل می کنند.

شما زمانی عاشق این مرد (زن) بی حافظه بودید. زمان زیادی از همسر شدن شما نگذشته است، اما شور و شوق کمتر شده است. علاوه بر این، شما این احساس را دارید که فریب خورده اید، نه آن فرد جذاب، زیبا و جالب اکنون با شما زندگی می کند، بلکه صاحب نفرت انگیزترین ویژگی های انسانی است. آنها از کجا آمده اند؟ یا شاید همه چیزهای خوب کجا رفتند؟ علت اصلی، به عنوان یک قاعده، اغلب در حالات و خلق و خوی شما نهفته است.

قبل از ازدواج با همسرتان چگونه رفتار می کردید؟ و حالا؟ قبل از ازدواج سعی می کردید برای مردتان چه کاری انجام دهید؟ و حالا؟ یک ضرب‌المثل روسی می‌گوید: «همانطور که پیش می‌آید، پاسخ می‌دهد». "آنچه در اطراف می چرخد ​​به اطراف می آید".

چرا ما اینقدر از خود مراقبت نمی کنیم: چه می کاریم و چگونه می کاریم؟ اوه بله، ما معتقدیم که همسرمان باید ما را همانطور که هستیم درک کند و بپذیرد! بنابراین، ما لازم می دانیم که همه مشکلات رسمی، تجاری و انواع مشکلات را به خانه بکشانیم، آنها را از "نیم" خود تخلیه کنیم و حتی از این که او (یا او) نمی خواهد این همه خاک را خرد کند، خشمگین باشیم. متعلق به حوزه روابط شخصی ما نیست.

عشق مهمترین موضوع زندگی ماست! نمی توان آن را به سطل زباله تبدیل کرد.

روز خیلی سختی رو گذروندی شما توسط شرکای تجاری فریب خوردید، از کار خود اخراج شدید، کاملاً همه چیز بد بود. شما باید کمی استراحت کنید و با نیروهای خلاق جدید جمع شوید، تصمیمات مهم را با ذهنی روشن، پر از انرژی تازه بگیرید. برای عزیزانتان گل بخرید. بتوانید از آن جزیره روشن زندگی خود که در چهره او دارید شاد باشید. به او بگویید که در مشکلی هستید، اما دوست دارید شب را به او اختصاص دهید. شما مانند یک مرد عاقل رفتار خواهید کرد. فردا از دشمنان خود قوی تر خواهید بود.

اما لازم نیست تمام شب را در حضور او ودکا بنوشید و متخلفان خود را دشنام دهید، او را مجبور کنید به همه اینها گوش دهد و بی اختیار در گل غوطه ور شود. هیچ چیز بدون توجه نمی ماند. چنین شبی همچنان نقش مخرب خود را در روابط شما، سلامتی و زندگی شما خواهد داشت.

خیلی راحت میشه فهمید! هر چیزی که مخرب است فقط می تواند نابود کند! چرا انرژی های مخرب را از حوزه دیگری از زندگی به حوزه خانواده خود وارد می کنید؟ تماشای آخرین اخبار از تلویزیون با صرف چای بعد از ظهر چه هوس انگیزی است؟! چه مشمئز کننده است - توهین به سیاستمداران در رختخواب با معشوق!

چرا عشق ما، خانواده ما نابود شده است؟ زیرا ما انرژی های بیگانه را به آن وارد می کنیم و حتی متوجه نمی شویم که چگونه آن را از هم می پاشیم، انرژی شکننده هماهنگی شادی خانوادگی خود را می لرزانیم و از بین می بریم. "چه چیزهای کوچک!" - شما بگو. تمام زندگی ما و به خصوص زندگی خانوادگی از چیزهای کوچک تشکیل شده است.

ببینید چقدر آسان است که ظرف لطیف و لرزان عشقتان را بشکنید. صبح بر سر یک چیز کوچک دعوا کردید. در طول روز در محل کار ناراحت بودید. با خودت گفتی: همه بر ضد من هستند! و در غروب به خانه آمدند، گویی برای نبرد، می خواستند حداقل نظم خود را در اینجا برقرار کنند. و با کینه منتظر تو بودند، با تو آشتی می خواستند. یک لبخند، یک کلمه گرم برای شادی دوباره کافی بود. اما تو مثل همیشه عصبانی بودی، رسوایی موفقیت آمیز بود. هر دوی شما کاملاً مطمئن بودید که در خانه شما را درک نمی کنند ، ظاهراً این عشق نیست ...

خوب، حالا به دنبال علت های شبه بدبختی های خود در والدین خود باشید، در طالع بینی، در سرزنش های مبتذل متقابل ... اما شما فقط به خود زحمت ندادید که در مورد شادی خود به عنوان چیزی که نیاز به مراقبت و احترام دارد فکر کنید. زیرا ظرف عشق ظرفی است با نیروی اصلی ما، انرژی حیاتی، خلاق، سازنده.

مثبت اندیشی در رابطه با «نیمه» یک امر مطلوب نیست، بلکه یک حالت کاملاً ضروری برای شاد و موفق، قوی و سالم است.

عشق حوزه خاصی از زندگی است، نمی توان آن را با هیچ چیز دیگری اشتباه گرفت. حتی اگر با هم کار می کنید و شریک تجاری هستید، مطمئناً باید موافق باشید که تجارت و عشق دو زندگی متفاوت هستند و قوانین بازی متفاوتی دارند (به فصل 2 مراجعه کنید). زمان و مکان خاصی را برای روابط خدماتی در نظر بگیرید. در مکانی کاملا متفاوت و در زمانی متفاوت، برای یکدیگر دوست داشته باشید.

مثبت اندیشی در روابط همسران همیشه باید باشد، حتی در لحظه های بزرگ ترین دعواها (چه کسی آنها را ندارد!). شما می توانید عصبانی باشید، اما نباید متنفر باشید. شما می توانید آزرده شوید، اما کینه نباید مانند سنگ سنگین ابدی بر قلب قرار گیرد.

نگرش مثبت نسبت به شریک زندگی خود در سرنوشت، اگر دوست دارید، درک مثبت از خود سرنوشت، اعتماد به آن، ایمان به نیروهای برتر است که شما را راهنمایی می کنند، از شما محافظت می کنند و به شما کمک می کنند از طریق عشق، مهمترین حقایق در مورد ساختار را درک کنید. دنیای ما.

انرژی عشق
قبلاً گفتیم که در لحظه تماس جنسی، افراد می توانند کارماهای خود را ترکیب کنند یا انرژی های کارمایی خود را مبادله کنند. به یاد داشته باشید که انرژی جنسی نه تنها برای لذت به انسان داده می شود، بلکه انرژی خلاقیت نیز هست و باید از آن برای هدف خود استفاده کرد.

اگر از مخالفان عقلانیت در غذا، رابطه جنسی و سایر لذت ها هستید، اگر فکر می کنید که "ما یک بار زندگی می کنیم و باید همه چیز را از زندگی بگیریم"، پس این کتاب را ببندید، برای شما مناسب نیست. خودتان را عصبانی نکنید، همانطور که دوست دارید زندگی کنید - شما آزادید هر طور که می خواهید انجام دهید.

اما اگر صمیمانه می خواهید با رابطه عاشقانه خود کنار بیایید، آنچه می خوانید مطمئناً به شما کمک خواهد کرد، همانطور که قبلاً به بسیاری از افراد کمک کرده است.

نگاه کردن به چیزهای آشنا از زاویه ای متفاوت بهترین راه برای حل مشکل است.

تغییرات در کارما در طول تماس جنسی
در یک ازدواج هماهنگ، وحدت انرژی های همسران با کمک متقابل در از بین بردن کارمای یکدیگر همراه است، علاوه بر این، فرآیند غلبه بر کارما چندین برابر نرم تر، سریع تر و حتی گاهی برای مردم نامرئی می شود. بعد می گوییم این زوج خوشبخت هستند.

چنین غلبه بر بدهی های کارمایی همچنین به حوزه شانس در تجارت و حوزه ، حل همه مسائل داخلی و حوزه مالی و حوزه سلامت مربوط می شود. حتی اگر یکی از شرکا قبل از ملاقات شاد خود یک بیماری جدی داشته باشد، در یک ازدواج هماهنگ می تواند به حدی محو شود که آنها به سادگی آن را فراموش کنند.

معروف است که اگر شادی در خانواده وجود داشته باشد، مشکلات در محل کار راحت تر تجربه می شود. افرادی که در عشق موفق هستند، کمتر دچار اختلال در تجارت می شوند. انرژی هماهنگ این دو دارای قدرت خلاقیت عظیمی است و طنین مطلوبی را در تمام زمینه های زندگی همسران ایجاد می کند.

اگر برعکس، روابط همسران به اندازه کافی هماهنگ نباشد: آنها اغلب دعوا می کنند، به سختی نیازهای یکدیگر را درک می کنند، عصبانیت و حتی عصبانیت را تجربه می کنند، در این صورت اتحاد انرژی های کارمایی آنها چندان مطلوب نیست. تبادل بیماری امکان پذیر است.

مثلاً مردی که از کودکی به بیماری قلبی مبتلا بوده است، پس از ازدواج به همسرش اصرار می‌کند، اگر او تکالیف خود را به موقع انجام ندهد، عصبانی می‌شود. پس از 5 سال، این زن دچار حملات قلبی شدید می شود، در حالی که مرد بیماری خود را فراموش کرده است.

در چنین مواقعی چه باید کرد؟ یاد بگیرید که زندگی خود را هماهنگ کنید. در هر مورد خاص، یک راه حل انرژی برای همزیستی باید پیدا شود. فرآیند کنترل نشده تبادل انرژی و از بین بردن سلامتی توسط ارتعاشات بیگانه می تواند به قیمت جان یکی از همسران تمام شود.

فقط نمیتونی تحمل کنی اگر برقراری روابط خانوادگی و رسیدن به هماهنگی غیرممکن است، بهتر است آن را ترک کنید تا کارمای یکدیگر را تشدید نکنید. ما در اینجا متعهد نیستیم که برای همه موارد توصیه کنیم. آنها بیش از حد فردی هستند.

در مورد تماس های جنسی تصادفی و بی نظم، تبادل کارمایی در اینجا بسیار عجیب است.

هر چه انرژی عشق، اشتیاق، میل به تصاحب یکدیگر قوی تر باشد، به طور جدی به کارمای شریک زندگی خود نفوذ می کنید و به طور کاملاً غیرقابل پیش بینی اطلاعات کارمایی را مبادله می کنید.

هرچه شرکای جنسی بیشتری داشته باشید، درصد احتمال افتادن در ارتعاشات منفی بیگانه بیشتر است، اگرچه ظاهراً می توانید شانس شخص دیگری را خوشحال کنید. خطر آلوده شدن به کارمای شخص دیگری به ویژه در ارتباط های خشونت آمیز یک بار زیاد است. اگر چندین شریک دارید، باز هم بهتر است که آنها ثابت باشند.

در تماس های مداوم، هماهنگی خاصی از فرآیندهای انرژی متابولیک اتفاق می افتد، و، به طرز عجیبی، شما تنها چیزی را بر عهده می گیرید که به نوعی با وظایف کارمایی شما هماهنگ است. بنابراین، مخرب بودن فرآیند معرفی کارمای بیگانه تا حدودی کاهش می یابد. اما خطر به شکل دیگری افزایش می یابد.

صبح با معشوقه ات آشنا شدی، عصر همسرت را در اختیار داری. احتمالاً احساس می کنید مردی سرسخت هستید ... با این حال، بیایید به وضعیت متفاوت نگاه کنیم: اگر هر دو زن به طور قطعی نمی دانند، پس مطمئناً وجود یکدیگر را حدس می زنند. "چطور ممکنه؟" - تو پرسیدی. بسیار ساده. وجود انرژی اضافی در شریک جنسی شما می تواند کاملاً همه چیز را حل کند. اما بسیاری نمی خواهند به این امید توجه کنند که به نظر آنها می رسد (یا به امید حفظ همسر در خانواده).

بنابراین، همه حدس می زنند، و این احساسات خوب و سازنده را اضافه نمی کند. اغلب، انرژی های دو رقیب متضاد، تهاجمی، با هدف نابودی، زنده ماندن یکدیگر هستند تا شما را به طور کامل و کامل اسیر کنند. این دو انرژی اشک آور اکنون در درون شما هستند. در مردانی که سبک زندگی دوگانه دارند، معمولاً بیماری های مختلفی در ناحیه تناسلی مشاهده می شود.

در واقع، همین اتفاق در مورد زنانی می افتد که زندگی جنسی دوگانه (سه گانه و غیره) دارند.

علاوه بر این، درست مانند بیماری های مقاربتی، انرژی های تهاجمی می تواند از طریق یک ناقل منتقل شود. صبح با معشوقه ات، عصر با همسرت. خانم ها از هم متنفرند. نتیجه: زن تومور در رحم دارد، معشوقه دارای کیست در تخمدان است.

وارد شدن به تماس جنسی فقط باید با احساسات مثبت همراه باشد. اگر همسران 10-20 سال با هم زندگی کرده باشند و در تمام این سالها زن به جز انزجار، کاری به رابطه جنسی نداشته باشد، قطعاً هر دو زوج به بیماری های خاص مرتبط با سیستم ایمنی یا ستون فقرات مبتلا خواهند شد.

متأسفانه، همه افراد در رابطه با وفاداری زناشویی دقیق نیستند. اگر چنین گناهی برای شما اتفاق افتاده است چه باید بکنید؟ آیا راهی برای پاکسازی کارما وجود دارد که ممکن است به شما تحمیل شده باشد؟ وجود دارد.

یک تمرین از یوگای کلاسیک که به مدت یک ماه انجام می شود، به شما این امکان را می دهد که خود را از انرژی های بیگانه که در اثر تماس جنسی تصادفی معرفی می شود، پاک کنید.

یک تمرین
انقباض ریتمیک اسفنکتر مقعد
بهتر است تمرین را در حالت ایستاده، پاها کنار هم، دست ها در امتداد بدن انجام دهید.

هر فشار متوالی در کشش و شل شدن اسفنکتر مقعد انرژی داخلی را تا حد مشخصی بالا می برد. زنان به 5 فشار برای رساندن جریان به تاج نیاز دارند، مردان - 4.

بین رانش ها، مقعد باید کاملا شل باشد.

در پایان هر سری (برای مردان 4 فشار است، برای زنان - 5) باید احساس یک جریان رو به بالا انرژی وجود داشته باشد که سر را پر می کند.

سپس باید آرام باشید، اما مقعد را کمی ثابت کنید، آرام و آهسته بازدم کنید و تماشا کنید که چگونه انرژی خالص در سراسر بدن پخش می شود.

این تمرین اثر پاکسازی و تقویتی دارد. همچنین به از بین بردن بیماری های ناحیه تناسلی کمک می کند. اگر این تمرین را بعد از ورزش روزانه انجام دهید خوب است که در کتاب «داروی روح» توضیح داده شده است.

انرژی... رکود
استرس فراق همیشه برای انسان بسیار سخت است. حتی اگر خود شما آغازگر آن بودید، با یک حالت وحشتناک ظالمانه از دست دادن، از دست دادن، گناه و شک در مورد درستی تصمیم گرفته شده باقی نمی ماند. تعجب آور نیست، زیرا این انرژی معشوق شماست که در حافظه سلول ها باقی مانده است که خود را فرا می خواند و به سوی خود می کشاند.

اعتقاد بر این است که انرژی شرکای جنسی به طور طبیعی در یک دوره 3 تا 7 ساله از لحظه جدایی کامل (زمانی که دیگر با هم زیر یک سقف زندگی نمی کنند) از یکدیگر آزاد می شود.

در طول چرخه فیزیولوژیکی 3 ساله برای زنان و 4 ساله برای مردان، ترکیب خون در بدن به طور کامل تغییر می کند. چرخه نجومی 7 ساله، چرخه ای از تجدید کامل انرژی ها در سطحی ظریف و اثیری است.

مردم ممکن است چندین سال یکدیگر را نبینند، در نقاط مختلف کره زمین زندگی کنند، اما انرژی های آنها که در یکدیگر باقی مانده اند، به وجود خود ادامه می دهند و به طور دوره ای خود را یادآوری می کنند. اما اگر تمرینات پیتر کلدر را انجام دهید (به کتاب "پزشکی برای روح" مراجعه کنید) و آنها را با تمرین پاکسازی فوق کامل کنید، در عرض یک سال شرکای جدا شده کاملاً از وابستگی انرژی رها می شوند.

عقل متعارف که با جدا شدن از یک شریک، باید فوراً شریک دیگری را شروع کنید تا "یک گوه را با گوه از بین ببرید" اساساً اشتباه است. همانطور که قبلاً گفتیم، برخورد با انرژی های دو شریک که با آنها به طور موازی زندگی جنسی دارید، برای سلامتی بسیار خطرناک است.

در اصل، رفتار توانمند از نظر انرژی شامل یک شریک جنسی است. علاوه بر این، پس از جدا شدن از یک، مقداری پرهیز از روابط جنسی برای مدتی مطابق با مدت زمان روابط قبلی شما توصیه می شود: از 1 ماه تا شش ماه، اگر رابطه قبلی (دائمی یا اپیزودیک) تا 3 سال به طول انجامید. حدود 1 سال - اگر بیش از 3 سال باشد.

بدون یک کار پاکسازی خاص، حتی یک تماس جنسی می تواند انرژی خود را تا 7 سال یا بیشتر در بدن شریک زندگی حفظ کند (در مواردی که افراد نمی خواهند آن را فراموش کنند).

عدم رعایت قوانین پاکسازی اغلب منجر به فرآیندهای مخرب متعددی می شود که نه تنها بر سلامت شخصی، بلکه بر سلامت شرکای جدید شما، روابط شما با آنها، اطرافیان و فرزندان نیز تأثیر می گذارد. در کودکان، این خود را در حالت های هیجانی انفجاری کنترل نشده، شکست در مدرسه نشان می دهد. در بزرگسالان - مشکلات در محل کار، در تجارت.

با نگاهی به اطراف خود، با نگاهی دقیق به سرنوشت دوستان و آشنایان خود، تأییدات بسیاری را بر هر آنچه گفته شد خواهید یافت.

برای زندگی عجله کنید، احتمالا بد نیست. اما در اینجا شما با یک انتخاب روبرو هستید: یک زندگی طوفانی، پر از ماجرا، اما بدون شادی که آرزویش را دارید، از یک سو، یا زندگی با لحظات آرامش و تنهایی، اما با دستیابی به شادی و لذت معنوی واقعی. ، از طرف دیگر. عملا هیچ فردی وجود ندارد که اولین را انتخاب کند. همه قبول می کنند که اندکی رنج بکشند تا خوشبختی واقعی خود را بیابند. تقریباً همه کیفیت روابط صمیمانه را به کمیت ترجیح می دهند. با این حال، چقدر ذهن ما را رها می کند که آتش آرزوها در خون می جوشد.

بر اساس اصل هرمتیک ریتم، فرد در روز فعال است و باید در شب استراحت کند. او ممکن است سه روز نخوابد، زیرا بسیار فعال است، اما پس از آن هنوز به استراحت نیاز دارد. در دوره‌های زندگی نیز همین‌طور است: فعالیت‌های خشونت‌آمیز، زمانی که فرد باید تمام قدرت خود را به کار گیرد، با یک دوره آرامش جایگزین می‌شود.

آرامش اغلب به عنوان راکد تلقی می شود، اما یک عنصر جالب در آن وجود دارد. اگر در طول یک دوره استراحت ، بی عملی اجباری ، فرد بتواند به درون خود نگاه کند ، زندگی خود را درک کند ، اعمال خود را ارزیابی کند ، خواسته های خود را درک کند ، دوره استراحت به بستر جدیدی برای جمع آوری نیروی تازه ، ساختن برنامه های جدید تبدیل می شود. و سپس دوره به ظاهر آرامش در واقع یک دوره فعالیت معنوی برای شخص است.

پس از چنین "رکود" برخاستن انرژی فرد مشاهده می شود. اغلب با رشد حرفه ای، ظهور ایده های جدید و راه حل های موفق همراه است. شخص احساس می کند که بالاتر از خودش رشد کرده است ، درک جدید و عمیق تری از زندگی به دست آورده است ، از نظر روحی قوی تر شده است ، قوی تر و عاقل تر شده است.

بنابراین، در دوره ای که به روح خود روی می آورید، این فرصت را دارید که کارهای زیادی برای ساختن شادی شخصی آینده خود انجام دهید. اگر چیزی در زندگی شکست خورد، در عشق، بهتر است برای مدتی تنها باشید، تجربه خود را مثبت درک کنید، تا آنچه را که می خواهید بازسازی کنید. شاید شما باید در دیدگاه خود در مورد خانواده، روابط جنسی تجدید نظر کنید. این به سادگی لازم است تا انجام شود تا اشتباهات مشابه انجام نشود.

انسان همیشه زندگی خود را برنامه ریزی می کند. متأسفانه، او تقریباً همیشه این کار را ناخودآگاه انجام می دهد.

همه افکار و افکار، همه شک ها و پیش بینی ها، همه خیالات احمقانه - همه چیز انرژی را با خود حمل می کند. این انرژی در یک لخته جمع آوری می شود. با رسیدن به یک "توده بحرانی" مشخص، لخته ایجاد می شود. شما به آنچه می خواهید می رسید.

و بعد معلوم می شود که شما اصلاً این را نمی خواستید. اما بیایید تمام احساسات و خواسته های شما، افکار و حالت های تصادفی، "پیش گویی ها" و ترس ها و همچنین تعداد زیادی از انواع شک و تردید در این مورد را به خاطر بسپاریم. با یادآوری همه اینها، به سرعت متوجه خواهید شد که تحقق همه آن ایده ها را دریافت کرده اید که انرژی آنها با دقت توسط شما جمع آوری شده است.

برنامه نویسی شایسته نه تنها به ساخت صحیح افکار شما نیاز دارد، بلکه انرژی زیادی نیز می گیرد، زیرا شما به کنترل دقیق خلق و خوی خود و حفظ خستگی ناپذیر حالات مثبت آگاهی نیاز دارید.

بنابراین، زمان "رکود" برای چنین کارهای پیچیده درونی بسیار مناسب است. زمانی که به تنهایی سپری می کنید، زمان ساختن شالوده شادی آینده شما خواهد بود، زمان غلبه بر مشکلات درونی کارمایی. و سپس خوشبختی قطعاً خواهد آمد، دقیقاً همان چیزی که آرزویش را دارید!

غلبه بر کارمای عشق
کارمای منفی در عشق
چقدر بی سوادی، بی‌سوادی، زیاده‌روی در خواسته‌های لحظه‌ای‌مان را روی کارمای منفی عشق می‌کشیم! ما آماده ایم رفتارهای بد خود ، بی ادبی ، بی توجهی به عزیزان ، عدم تمایل به دست کشیدن از هر یک از هوس های خود ، عدم تمایل به ملاقات در نیمه راه ، ناتوانی در آوردن شادی با یک کلمه ، لبخند ، عمل را روی آن بگذاریم.

و با این حال، کارمای منفی در عشق وجود دارد. شخصی او را «تاج تجرد» می نامد و سعی می کند آن را «برداشته» کند. اما چنین کارمایی وجود ندارد که بتوان با روش "حذف" از شر آن خلاص شد. یک انرژی درمانگر، روانشناس، فراروانشناس فقط می تواند به فرد کمک کند تا انرژی هایی را در خود ایجاد کند که به وضوح کافی نیستند یا از حالت های انرژی خلاص شوند که او را از یافتن خوشبختی در عشق باز می دارند. و با این حال، کار اصلی برای غلبه بر بدهی کارمایی باید در روح خود شخص انجام شود.

قبلاً گفتیم که کارما در واقع مجازات نیست. کارما، به عنوان برخی از شرایط نامطلوب زندگی، برای تحقق بخشیدن به برخی قوانین جهان هستی در اختیار ما قرار می گیرد، که ما آنها را زیر پا گذاشته ایم و شاید همچنان زیر پا می گذاریم. لحظه «برداشتن تاج تجرد» زمانی محقق می شود که ناگهان به حقیقتی مشترک آشنا از دوران کودکی پی می برید.

این به عنوان یک بینش، یک روشنگری آنی در سر می آید، زمانی که ناگهان جهان رنگ های جدید و معنای جدیدی به خود می گیرد.

تو خودت را زشت می‌دانستی، اما ناگهان متوجه می‌شوی که یک انسان نه آنقدر با زیبایی ظاهری که با زیبایی درونی، زیباست. شما می فهمید که چنین زیبایی دارید، مردم در یک گفتگوی دوستانه و حتی در صحبت های معمولی به شما توجه می کنند. در کنسرت ها، در نمایشگاه ها، آنها به شما نزدیک می شوند، با شما صحبت می کنند و جذابیت بی نظیر روح شما را احساس می کنند. (چون خود شما اکنون آن را احساس می کنید و آن را در خود حمل می کنید و به فضا می تابید!)

اکنون احساس نزدیک شدن به خوشبختی را دارید. جایی در همان نزدیکی است، به نظر می رسد که از روی شانه شما نفس می کشد. مهم این است که این لحظه را نترسانید، به یاد بیاورید، این حالت را با خود بگذارید، در مورد آن به یاد بیاورید. به زودی واقعا خوشحال خواهید شد.

مردی در عشق بدشانس است، او همیشه با پستانک های زیبایی روبرو می شود که با خیال راحت او را با دیگران فریب می دهند. و ناگهان با خود می گوید: "من از این زیبایی ها برای یک شب خسته شدم، بگذار یک زن در زندگی من ظاهر شود، حتی با یک فرزند، اما برای اینکه یک نوع رابطه صمیمانه و جدی باشد. می خواهم مراقبت کنم. از کسی، بچه‌ها را بزرگ کن، می‌خواهم تا کسی به من فکر کند، عصرها از سر کار منتظر بماند...»

مدتی است که احساس بی‌تفاوتی نسبت به کل زندگی پرتلاطم سابقش او را رها نمی‌کند. او از دوستان اجتناب می کند، سعی می کند بیشتر اوقات تنها باشد. در نهایت، او شروع به تعجب می کند که آیا این افسردگی است. اما با بررسی احساسات خود ، او مطمئناً می داند که صفحه زندگی را ورق زده است و قبل از یک برگه خالی جدید احساس خوبی دارد ، قبلاً آنچه را که باید روی آن نوشته شود احساس می کند. او می ترسد از این حالت شگفت انگیز بترساند، او در انتظار خوشبختی زندگی می کند. و قطعا خواهد آمد.

معشوق شما متاهل است، شما سالهاست که با هم قرار دارید. شما می فهمید که خانواده او عملا وجود ندارد، شما از دست او عصبانی هستید که نمی تواند در این شرایط تصمیم یک مرد را بگیرد. خیلی طولانی شده است و شما دوست دارید خانواده و بچه داشته باشید. "من به این آموزش چه چسبیده ام ..." - برای چندمین بار فکر می کنید.

و ناگهان متوجه می شوید که واقعا نمی توانید شخص دیگری را به جای او تصور کنید. شما تصمیم می گیرید: «هر چه ممکن است بیاید». دیگر به دنبال جایگزینی برای او نبودی، دیگر نگران موقعیت مبهم خود نبودی. "من واقعاً این شخص را دوست دارم، فقط به این دلیل خوشحالم که او وجود دارد"، چیزی در شما اتفاق افتاده است، توضیح دادن آن دشوار است، اما تغییرات در سرنوشت قبلاً ترسیم شده است، زیرا حالت، خلق و خو، افکار شما تغییر کرده است. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ مهم نیست، مهم این است که این چیز جدید در زندگی شما مطمئنا هماهنگ تر خواهد بود. زیرا اکنون احساس هماهنگی بیشتری می کنید. هارمونی درون شما ناگزیر هماهنگی را در فضای بیرونی شما ایجاد می کند.

پس بیایید آگاهانه فقط به آنچه واقعاً مطلوب است فکر کنیم، اجازه ندهیم افکارمان حول انرژی های منفی بچرخند. بیایید تماشا کنیم که چه چیزی در سرمان حمل می کنیم، چه چیزی در آنجا پرورش می دهیم. کنترل افکار کار سختی است. خوب برای خودت زحمت بکش! در نهایت، بسیار خوشایندتر از رنج بردن از «ناراحتی» شماست.

غلبه بر کارمای تنهایی
شما در حال حاضر چندین ساله هستید. دوستان زیادی وجود دارد، ملاقات ها و خداحافظی های زیادی وجود دارد، اما عشق وجود ندارد، چنین شخصی وجود ندارد که بخواهد او را حفظ کند، بدون او زندگی غیرقابل تصور است. شما از شوهرتان طلاق گرفتید، دو فرزند در آغوش دارید، تمام تلاشتان برای رفاه آنها است، اما شما یک انسان زنده هستید و خواهان خوشبختی شخصی هستید. شما درک می کنید که شادی فرزندان شما تا حد زیادی به شاد بودن مادر آنها بستگی دارد.

شما دیگر جوان نیستید، زندگی پیشرفت کرده است، شاید نه آنطور که آرزو می کردید. من واقعاً لطافت ، درک متقابل ، یک کلمه مهربان و محبت آمیز ، گرمای شخصی که در نزدیکی است می خواهم. شما ذخایر عشق، سخاوت معنوی، مراقبتی را که می خواهید انجام دهید و خوشحال باشید، مصرف نکرده اید زیرا کسی به شما نیاز دارد.

بیایید سعی کنیم بر کارمای تنهایی غلبه کنیم.

بیایید سعی کنیم انگیزه عشق، انتظار، عطش شادی خود را به فضا برسانیم. دادن، بیایید فکر کنیم که آن را به روحی می فرستیم که با ما هماهنگ است، که می تواند با سپاسگزاری هدیه انرژی سخاوتمندانه ما را بپذیرد.

اگر احساس می کنید که میل به غلبه بر تنهایی در شما بسیار قوی است، کار انرژی زیر را با هدف جذب روح انجام دهید که در فضا نیز به دنبال شما می گردد.

1. سعی کنید شخصی را تصور کنید که دوست دارید در کنار خود ببینید. نیازی نیست چهره، هیکل، لباس او را تصور کنید، نباید به این فکر کنید که او چقدر پول نقد در جیب دارد، چه ماشین، یک آپارتمان یا فروشگاه خودش در مرکز شهر.

سعی کنید همسر روح خود را در تصویر ارائه شده احساس کنید، سعی کنید نفس او را بگیرید و احساس کنید که چقدر به شما نزدیک است. این باید یک احساس ارتعاشی باشد که آنقدر با ملودی شما هماهنگ باشد که ملودی کلی آنها هماهنگ باشد و از قبل به دو بخش جداگانه جدایی ناپذیر باشد.

2. تصور کنید این نفس، این ارتعاش در پشت شانه چپ شما (برای خانم ها) یا کمی جلوتر از شانه راست شما (برای یک مرد) ایستاده است. سعی کنید ذهنی با او (یا او) صحبت کنید. به ما بگویید چه احساسی دارید و دوست دارید زندگی خود را در آینده نزدیک ببینید. تصور کنید که به شما پاسخ داده می شود.

تعجب خواهید کرد اگر متوجه شوید که پاسخی که ارائه می دهید نمی تواند به دلخواه تغییر کند. ارتعاشی که شما ایجاد کرده اید شخصیتی دارد که بدون تغییر خود ارتعاش قابل تغییر نیست. شما حتی می توانید با دوست خود مشورت کنید، هر بار با تعجب شگفت زده می شوید که چقدر خوب شما را درک می کند.

3. ارتعاش انرژی خیالی شما، رویای شما، دوست جدید شما در حال حاضر حالت هماهنگی را به شما می دهد. و حالا، رفتن به بازدید، به یک دیسکو، به یک تئاتر، به یک کنسرت، چه در خانه و چه در خیابان، این هماهنگی را در خود احساس کنید، سعی کنید آن را از دست ندهید.

طبق قانون انرژی مکاتبات، لرزشی را به سمت خود جذب خواهید کرد که بسیار بسیار شبیه به آن چیزی است که رویای روشن شماست.

هنگام انجام کار انرژی، باید قوانین زیر را رعایت کنید.

1. تمرکز بر فرآیند ارسال نباید بیش از حد باشد. انرژی ای که با آن کار می کنید باید یک رویای آسان، یک امید روشن، یک رویای شفاف باشد. نباید تنش یا سنگینی در سر وجود داشته باشد. در افکار و احساسات باید تا حد امکان شادی سبک و آرام وجود داشته باشد.

2. مطمئناً باید روح خود را از کارهای سوداگرانه و عملی رها کنید. حتی اگر از زندگی در فلاکت و فقر خسته شده اید، شاهزاده ای را با کیف پول چاق تصور نکنید. کیف پول می تواند در رویاهای شما بیشتر باشد و سپس شاهزاده به طور ناگهانی تبدیل به یک دلال محبت می شود. و از اینکه دقیقا همان ارتعاشی را که می خواستید در آن بیابید شگفت زده خواهید شد.

اگر می خواهید از طریق ازدواج از فقر خارج شوید، پول زیادی را تصور نکنید، همیشه عاقبت بدی دارد. یک روح هماهنگ برای خود تصور کنید، تصور کنید که در کنار هم صدایتان عالی است و ملودی زندگی شما آنقدر خوب است که همه عوامل مساعد دیگر به سادگی به آن اضافه می شوند. آسان و بدون مزاحمت. پیوست، اما به موضوع اصلی رویاهای خود تبدیل نشوید! "با هم خوب می شویم!" - این احساس توست

اگر پسری با ماشین می‌خواهید، پس بفهمید که هنوز چه چیزی بیشتر می‌خواهید: عشق یا ماشین. اگر عشق است، پس بگذارید ماشین در پس زمینه محو شود، و اگر ماشین، پس چرا آن پسر است، شاید بهتر باشد به دوره های رانندگی بروید.

3. سعی کنید هر بار بسته به روحیه خود ارتعاش جدیدی اختراع نکنید، بلکه می توانید همان فرد رویاهای خود را با حال و هوای متفاوت تصور کنید. اگر در افکار و خواسته های خود گیج شده اید، به این معنی است که هنوز خودتان را درک نکرده اید، آنچه را که نیاز دارید درک نکرده اید، و سپس کار شما زودرس است، فقط می تواند در روند طبیعی وقایع زندگی شما اختلال ایجاد کند.

4. به کسی نگویید که چنین کار انرژی زا انجام می دهید. این یک ارتعاش بسیار ظریف است، اگر کسی در مورد آن بداند، ارتعاش دیگری (انرژی) بی اختیار روشن می شود و معلوم نیست چه تأثیری روی کار شما خواهد داشت.

5. و در نهایت، نیازی به شک نیست که آیا موفق می شوید یا شکست می خورید به آنچه می خواهید. کار خود را به عنوان یک لذت، مانند راز دلپذیر کوچک خود، رویایی صورتی که به شما کمک می کند زندگی کنید، تلقی کنید. و نتیجه چه خواهد شد - آن را به اختیار نیروهای برتر بسپارید.

چه خوب است که تمام کارهایتان را با دعای خدا همراه کنید. حال شما باید آرام و روشن باشد، دعا - فروتن.

پروردگارا، من از تو برای همه چیزهایی که در زندگی به من داده شده است سپاسگزارم (شما می توانید فهرستی از شادی و موفقیت و غمگین را ذکر کنید و به مشکلات به عنوان آزمایش اشاره کنید). من ظاهراً مستحق هر چیز بدی بودم، هر چیز خوب به عنوان یک هدیه گرانبها به من داده شد.

من از تو سپاسگزارم پروردگارا

چقدر دلم می خواست می توانستم عشق را در زندگی ام ببینم. تا او (او) با من هم صدا باشد تا او (او) را شاد کند و او (او) به من. به طوری که بین ما درک و احترام متقابل وجود داشته باشد تا عشق ما هماهنگی را به این دنیای زیبا بیاورد.

اگر فقط من لایق (لایق) چنین عشقی هستم، از شما می خواهم که اجازه دهید، خداوند، او را ملاقات کنم، زیرا می خواهم یک عزیز را دوست داشته باشم و به او شادی کنم (زیرا می خواهم فرزندانی داشته باشم و به آنها شادی بدهم. ، و غیره.).

حالت فروتنی در برابر قدرت های برتر، فروتنی غرور فرد (که مظهر نارضایتی از زندگی است) - این چیزی است که شخص معمولاً قبل از "برداشتن تاج تجرد" به آن نیاز دارد. خنثی کردن انرژی های منفی مختلفی که در زمینه شما وجود دارد، کار خوبی است، اما اگر کار درونی انجام نشود، چیزی به همراه نخواهد داشت. کار درونی شایسته می تواند بر هر منفی غلبه کند. عیسی با اشاره به جستجوی هماهنگی در درون خود گفت: "بجویید و خواهید یافت."

ال تات "غلبه بر کارما"
قانون روابط کارمایی

هر ملاقاتی در زندگی کارمایی است.هر کدام برای چیزی و به دلایلی به شما داده می شود. هر کدام اثر خود را در سرنوشت شما به جا می گذارند. یکی فقط یک لمس نامحسوس کوچک اضافه می کند، شما آن را به یاد نمی آورید و متوجه ردی از آن نمی شوید، اما آنجاست... ملاقاتی دیگر به کل سرنوشت شما تبدیل می شود، بخشی جدایی ناپذیر از شخصیت و خود زندگی شما. آن را دور بریزید و چیزی باقی نمی ماند. سرنوشت متفاوت خواهد بود، و شما یک فرد کاملا متفاوت خواهید بود.

طبق قانون ارتباطات کارمایی، تمام جلسات زندگی با توجه به میزان تأثیرگذاری بر سرنوشت یک فرد و میزان رویکرد ارتباطات کارمایی به طور مشروط به 9 دسته تقسیم می شوند:

1. کودکان (آنها نزدیک ترین و مهم ترین افراد برای کارما در زندگی هستند، برای آنها ما می توانیم همه چیز را فدا کنیم، و توجیه خواهد شد. با این حال، همیشه یک سوال وجود دارد: آیا فرزندان به چنین فداکاری نیاز داشتند؟)
2. مورد علاقه;
3. همسران;
4. پدر و مادر، برادران و خواهران.
5. خویشاوندان;
6. دوستان;
7. همکاران;
8. آشنایان;
9. تماشاگران.

یک ارتباط نزدیک کارمایی به این معنی است که ما بیش از یک بار در تجسمات گذشته خود ملاقات کردیم، در روابط نزدیک بودیم و شاید برای چیزی قبل از شخص یا او قبل از ما مقصر بودیم. شاید در گذشته برای او بدبختی‌های بزرگی ایجاد کرده‌ایم و اکنون با اجبار به خدمت به این شخص، برآوردن هوس‌های او، گوش دادن به ادعاها، تاوان اشتباهات ظالمانه خود را می‌پردازیم. اگر سرنوشت ما را در چنین شرایطی قرار داده است، دلیلی برای این امر وجود دارد.

هر چه دور بودن ارتباط کارمایی بیشتر باشد، در گذشته کمتر ملاقات کرده ایم و ارتباطات انرژی داشته ایم، و همچنین در زندگی کنونی کمتری خواهیم داشت.
اعتقاد بر این است که ما از تجسم به تجسم در "بسته" یا بهتر است در "سبد" مانند جوجه های یک نوزاد می گذریم. "سبدها" در ارتعاشات با یکدیگر تفاوت دارند. با توجه به این ارتعاشات، مهم نیست که سرنوشت چقدر ما را پراکنده کرد، ما یک شخص را از "سبد خود" می شناسیم. ملاقات "غیر منتظره"، ما بلافاصله یکدیگر را کاملاً درک می کنیم.

این بدان معنا نیست که ما با افرادی از «سبدهای» دیگر رابطه نداریم. ارتباطات کارمایی بسیار پیچیده و دشواری با آنها وجود دارد، اما ما فقط با خودمان راحت هستیم. این اتفاق می افتد که کارما باعث می شود که ما در تمام زندگی خود تنها باشیم و هیچ یک از خودمان را ملاقات نکنیم. خب پس ما لیاقتش را داریم

بسته به مقوله جلسه، باید رفتار خود را نسبت به این شخص بسازید تا هدیه خداوند را با تخم مرغ مخلوط نکنید. چقدر در زندگی مان همه چیز را با هم جمع می کنیم و فراموش می کنیم که تعهدات و بدهی های اولیه کارمایی داریم که باید به هر قیمتی، بدون توجه به توانایی هایمان، صرف نظر از زمان و پول پرداخت کنیم. و جلساتی وجود دارد که اگر اولویت مستلزم تلاش همه نیروهای ما باشد، می توان آنها را کنار زد و فراموش کرد.

بیایید با دورترین مقوله ای شروع کنیم که ضعیف ترین تأثیر را بر ما می گذارد، شامل افرادی می شود که کمترین ارتباط کارمایی را با آنها داریم.

رهگذران

البته همه دسته ها مشروط هستند. می دانیم که رهگذران تصادفی اغلب برای ما دوست، همسر، عزیزان و حتی فرزندخوانده می شوند. ما الان این را در نظر نمی گیریم. ما فقط در مورد جلسات تصادفی و مجرد صحبت می کنیم، اگرچه واضح است که آنها می توانند تأثیر زیادی در زندگی ما بگذارند.
ما هر پنی را به اولین کسانی که می آیند نمی دهیم و با یک رهگذر تصادفی به انتهای جهان نمی رویم و کاملاً فراموش می کنیم قبلا کجا رفته ایم. اگر این کار را انجام دهیم، معمولاً برای ما پایان بدی دارد.

برای همه قوانین استثنا وجود دارد، اما آنها برای تأیید قاعده کلی ارائه می شوند، زیرا بسیار نادر هستند. چگونه یک قانون را از یک استثنا تشخیص دهیم؟ به خودت گوش کن! اجازه ندهید اراده دیگران، انرژی شخص دیگری انگیزه های شما را سرکوب کند، شهود شما را توسعه دهد، و اگر ساکت است، پس بهتر است طبق قانون کلی زندگی کنید: با رهگذران تصادفی فقط تماس هایی داشته باشید که مطابق با این باشد. دسته کارمایی - حس بیشتری وجود خواهد داشت.

این قانون را در نظر بگیرید. شما برای اولین بار یک نفر را می بینید. این یک رهگذر اتفاقی، یک همسفر، یک فروشنده، یک راننده تاکسی، یک کولی، یک گدا و ... است. راه اصلی تعامل با یک رهگذر، مبادله برابر است که نشان دهنده نگرش خیرخواهانه ما به دنیاست. البته، ما می‌توانیم از انرژی سخاوتمندانه خود پرتوی از آفتاب به او بدهیم که از لبه می‌پاشد. ما می توانیم منفی بودن او را برداریم و آن را ذوب کنیم. اگر به دلایلی برای ما ناخوشایند است یا اگر حال و هوای خوبی نداریم، می توانیم تعطیل کنیم.

با این حال، مراقب باشید که منفی خود را بر روی یک رهگذر تصادفی پخش نکنید. و نه تنها به این دلیل که او می تواند در پاسخ، خود را به سمت شما پرتاب کند. اما همچنین به این دلیل که می توانید یک واکنش زنجیره ای از انتشارات منفی را شروع کنید، که بارها تقویت شده و از فردی به فرد دیگر منتقل می شود، مطمئناً دم خود را به شما خواهد زد. به عنوان مثال، این دم می تواند به دردسری تبدیل شود که افراد نزدیک و عزیز برای شما ایجاد کنند.

یک رهگذر تصادفی منفی دریافتی از شما را بر روی آشنایان خود، آنهایی که بر روی بستگانشان و کسانی که به نوبه خود بر روی رئیس یا همسر شما دریافت می کنند، پرتاب می کند. و حالا دوباره انرژی منفی به شما ضربه می زند. همیشه به طور غیر منتظره اتفاق می افتد، چیزی که به آن "خارج از آب" می گویند. شما با گیج از سرنوشت خواهید پرسید: "برای چه؟ من چه کردم که اینقدر بد بود؟" شما نمی توانید به یاد بیاورید که کجا و چه زمانی مکانیسم منفی را فعال کرده اید...

شما با یک رهگذر تصادفی آشنا نیستید. شما نمی توانید پیش بینی کنید که کلمه شما چگونه طنین انداز می شود، بنابراین مراقب باشید، کارما را ایجاد نکنید! تا مجبور به پرداخت بدهی نباشیم.

اگر لازم است در مورد شخصی که برای اولین بار می بینید تصمیم بگیرید، مانند اینکه آیا کمکی را که از شما خواسته می شود ارائه دهید، چیزهایی را که به شما پیشنهاد می شود بخرید یا خیر، به احساسات خود گوش دهید. وقت خود را صرف کنید، سعی کنید بفهمید که آیا یک تکانه انرژی خوشایند یا ناخوشایند از یک شخص می آید و این تکانه چگونه به شما پاسخ می دهد.

به عنوان مثال، از کسانی که محصول خود را در خیابان تحمیل می کنند، اغلب یک انگیزه انرژی خوب وجود دارد (آنها به طور خاص این را یاد می گیرند)، اما اگر به خودتان گوش دهید، یک احساس ناخوشایند مبهم ایجاد می شود. این اتفاق می افتد زیرا فشار وجود دارد، تحمیل تهاجمی اراده شخص دیگری بر شما. نزدیک شوید (به یک موقعیت خنثی تبادل انرژی بروید) و با آرامش تصمیم بگیرید، باید مال شما باشد، اما تحمیل نشود.

اغلب، جوانان و دختران با تمایلات عاشقانه تمایل دارند با اشتیاق همسفران اتفاقی، آشنایان زودگذر را درک کنند. تخیل آنها که از جوانی گرم شده است، داستان های زیبایی را ارائه می دهد که گاهی کاملاً بر اساس واقعیت نیست.

هنگامی که یک فرد تصادفی به رتبه نزدیکترین دوست، دوست عزیز ارتقا می یابد، قانون ارتباطات کارمایی نقض می شود. و این همیشه با از دست دادن شدید قدرت ، رسوب بزرگ منفی در انرژی بدن به پایان می رسد و اغلب تأثیری جدی در کل سرنوشت یک فرد می گذارد. این همیشه فقط در مورد جوانان اتفاق نمی افتد، بلکه همیشه در مورد افراد نابالغ روانی اتفاق می افتد. (بنابراین سوال سواد روانی و حسی جوانان به نظر ما بسیار بسیار مرتبط است!)

اگر این اتفاق برای شما افتاده است، نیازی به ناامیدی نیست. آن را به عنوان یک درس جدی زندگی، به عنوان تجربه ای که چیزهای زیادی را در زندگی شما روشن کرده است، در نظر بگیرید. با افرادی که با شما ناعادلانه رفتار کرده اند به عنوان معلم خود رفتار کنید. به دلایلی به چنین تجربه ای نیاز داشتید. روح خود را صاف کنید ، مجرمان را ببخشید و خود را ببخشید ، افکار ناخوشایند را رها کنید ، از سرنوشت برای درس تشکر کنید.

سرنوشت شما همان چیزی است که طبق میل و میل، گاهی مخفیانه شما اتفاق می افتد. شما نباید تصمیماتی بگیرید که فقط توسط رهگذران تصادفی، همسفران و سایر افرادی که برای اولین بار و احتمالاً آخرین بار آنها را می بینید، متقاعد شوید.

عقیده ای وجود دارد که در قطار ، با یک لیوان چای ، می توانید هر آنچه در زندگی شما را عذاب می دهد و آنچه را که نمی توانید به مادر خود بگویید در اختیار همسفر خود قرار دهید. احساس بهتری خواهید کرد، پاک خواهید شد و زندگی شما زیر و رو خواهد شد. این کاملاً مزخرف است.

با تبادل انرژی با یک شخص و گفتن تمام درون و برون های خود، انرژی یک غریبه را به درون فرورفتگی های روح خود راه می دهیم. ما نمی دانیم که او در آنجا چه کاری می تواند انجام دهد.

وقتی همه چیز را به یک روان‌درمانگر می‌گویید، یک پزشک حاذق می‌داند که چه چیزی به شما بگوید تا فکر و در نتیجه انرژی شما در جهت مطلوبی برای شما حرکت کند. و یک فرد تصادفی چه خواهد گفت و جریان هیجان انگیز افکار-انرژی ها را در شما به کجا هدایت خواهد کرد؟ فقط خدا میدونه به خدا توکل کن اما خودت اشتباه نکن. خداوند معمولاً علائم هشدار دهنده می فرستد، اما ما آنها را نادیده می گیریم. شما می خواهید ریسک کنید - خوب، یک موضوع سلیقه ای است!

مراقب باشید افراد تصادفی را به خانه دعوت کنید، نمی دانید که آنها به طور تصادفی یا شاید عمدی چه نوع انرژی را در خانه باقی می گذارند. خانه مقدس از مقدسات زندگی ما است. سلامتی ما تا حد زیادی به هماهنگی خانه ما بستگی دارد! فکر کنید با چه دقتی باید اجازه دهیم یک غریبه به نظم انرژی در خانه وارد شود! به هر حال، نظم خارجی همیشه با نظم انرژی برابر نیست.

پس از اینکه لوله کش، برقکار، تعمیرکاران مختلف به خانه آمدند، توصیه می شود تمیزکاری مرطوب انجام دهید و پس از افراد بدیهی ناخوشایند، علاوه بر تمیز کردن، باید شمع، لامپ روشن کنید، اتاق را با بخور یا پنجه های ارس بخورید. بنابراین، ما انرژی های بیگانه در خانه را خنثی می کنیم.

آشنا

اینها افرادی هستند که ما اغلب یا نه خیلی اوقات با آنها ملاقات می کنیم، اما در زندگی با آنها برخورد می کنیم، گاهی اوقات بسیار خوشایند، گاهی اوقات نه چندان خوشایند. ما نمی توانیم آنها را در دسته دوستان بنویسیم، زیرا احساس نزدیکی به آنها نمی کنیم. به طور کلی، ما آنها را به اندازه کافی نمی شناسیم تا بفهمیم آنها برای ما چه کسانی هستند، غیر از آشنایان.

اینها دوستان، همسایه ها، یک آرایشگر دائمی، یک متصدی حمام، معلمان مدرسه فرزندان ما و والدین دوستان مدرسه فرزندان ما هستند. این مقوله گسترده ترین در زندگی ما است. و چقدر در حمام و در جلسه والدین متفاوت رفتار می کنیم، بنابراین روابط انرژی خود را با آشنایان مختلف متفاوت می سازیم.

دوستان نشانگر تطبیق پذیری یا برعکس تمرکز محدود شخصیت ما هستند. نشانگر این است که چه وظایف کارمایی را در این زندگی حل کرده ایم.

اگر آشنایان فردی تحت سلطه افراد دایره باریکی باشد، مثلاً دانشمندان شاخه معینی از دانش یا معلمان، پزشکان، نظامیان و غیره، به این معنی است که وظیفه کارمایی او قطعی است و با یکی از حوزه ها مرتبط است. از فعالیت های انسانی مثلا شما پزشک هستید و در بین آشنایان شما تقریباً همه افرادی هستند که به نوعی با پزشکی در ارتباط هستند. بنابراین، رفتار با مردم وظیفه کارمایی شماست، و به احتمال زیاد، شما آن را به خوبی انجام می دهید - کارمای خود را به خوبی انجام می دهید.

اما اتفاقات عجیبی می افتد. یک فرد حرفه ای با تکنولوژی در ارتباط است و همه آشنایان او نوازنده هستند. یا آن شخص یک نوازنده است و همه آشنایان متخصص آشپزی هستند. این زمانی اتفاق می افتد که یک علاقه یا سرگرمی افراد را بسیار بیشتر از حرفه آنها مورد علاقه خود قرار دهد.

این اتفاق می افتد که زندگی به وضوح به دو قسمت تقسیم می شود: کار من و سرگرمی مورد علاقه من، و اولی ناخوشایند و دومی بسیار جالب و دلپذیر. این نشان دهنده یک مسیر زندگی نادرست انتخاب شده است، که به معنای پتانسیل خلاقانه بزرگ غیر واقعی یک فرد است. خوب است که زندگی خود را از نظر فعالیت حرفه ای اصلی خود تغییر دهید. و آن را تا حد امکان به سرگرمی مورد علاقه خود نزدیک کنید. بدون شک، یک شروع زندگی در تمام جنبه های زندگی در انتظار شما است: سلامتی، خلق و خوی شما بهبود می یابد، روابط با عزیزان مطلوب تر می شود. احساس پر انرژی و ایده های خلاقانه خواهید داشت.

اما این در شرایطی است که وظایف زندگی یک فرد دارای جهت گیری کارمایی خاص و باریک است: هنر، علم، آموزش، پزشکی، کشاورزی، فناوری و غیره.

افرادی با وظایف کارمایی دیگر، گسترده تر و انتزاعی تر وجود دارند. دایره آشنایی این افراد نه تنها بسیار گسترده است، بلکه بسیار متنوع است. آنها مجذوب فرآیند ارتباطات، ترتیب امور و روابط انسانی هستند. آنها به ترتیب دادن امور مختلف، حل مشکلات دیگران علاقه مند هستند.

چنین افرادی در هر جامعه ای به همان اندازه احساس راحتی می کنند. همه را می فهمند، با یک فرد بدون محل سکونت ثابت و با دانشمند برجسته و با شاعر و دکتر و موسیقیدان و لاشخور و مهندس کارخانه زبان مشترک پیدا می کنند. آنها در دنیای هنر متعلق به خود هستند و توسط صاحبان قدرت مورد احترام هستند. اغلب افراد با این طبیعت از توانایی های خود برای خوب زندگی کردن و کسب درآمد استفاده می کنند. به دلیل "ارتباطات" آنها "سرمایه می کنند" یا در مکانی "عاری از گرد و غبار" شغلی پیدا می کنند، جایی که آنقدر پول می دهند تا بتوانند راحت زندگی کنند.

در همین حال، چنین افرادی وظیفه کارمایی بزرگی دارند. آنها همیشه آن را به عنوان یک پتانسیل عظیم از فرصت های تحقق نیافته خود احساس می کنند. و حتی با داشتن تمام شادی های قابل تصور در زندگی، دائماً احساس نارضایتی مبهم می کنند زیرا کاری مهم انجام نشده است ... در واقع وظیفه چنین افرادی خدمت به جامعه به معنای وسیع این مفهوم است.

زمانی خوب است که آنها نوعی ایده و توانایی اجرای آن را داشته باشند. سپس آنها شروع به رهبری شرکت ها، فروشگاه ها، تبدیل شدن به حامیان مالی، سرپرستی برنامه های دولتی و غیره، اجرای ایده هایی برای بهبود زندگی و جامعه می کنند. در عین حال، آنها پول زیادی دارند، اما به آنها حسادت نمی کنند - آنها استعداد کارآفرینی دارند. علاوه بر این، پول کلان بیشتر دردسر دارد و اگر می دانستید چه دردسری دارد، داوطلبانه آن را رها می کردید. این افراد علاوه بر کارآفرینی، در زمینه سازمان های عمومی، در کمیته های مختلف محیط زیست، آموزش و غیره و همچنین در نقش قاضی، بازپرس، در امور رهبری و اداری عالی هستند. این سرنوشت و کارمای آنهاست - خدمت به جامعه.

همه ما ساکنان کره زمین متحد و شبیه هم هستیم و وظایف مشترکی داریم. زندگی جامعه به عنوان یک کل، و بنابراین، هر یک از ما، به نحوه زندگی هر فرد بستگی دارد.

تعامل انرژی با مقوله آشنایان متنوع ترین است. ما می توانیم آشنایان را افرادی بسیار صمیمی و خوشایند بدانیم، آنها را بیشتر از خویشاوندان دوست داشته باشیم، از نظر روحی با آنها متحد شویم یا حتی یکی از آنها را با خصومت درک کنیم. بسته به این، ما رابطه خود را با آنها ایجاد می کنیم. اما بیاد داشته باشیم که این دسته طبق قانون ارتباطات کارمایی از ما بسیار دور است.

همکاران

چقدر مشکلات برای مردم روسیه ما اتفاق می افتد زیرا مفهوم "همکار" در ذهن او وجود ندارد! یعنی شخصی که فقط روابط رسمی و تجاری با او در ارتباط است.

افرادی که از نظر کاری با ما در ارتباط هستند از نظر کارمایی نزدیکتر از آشنایان هستند. اما به هیچ وجه نباید آنها را با دوستان و اقوام اشتباه گرفت. در غیر این صورت، روابط تجاری، دوستانه و مرتبط، ممکن است به شدت آسیب ببینند. ناگفته نماند که خود کیس می تواند به گرد و غبار تبدیل شود.

تعامل با همکاران تنها می تواند در یک مبادله برابر باشد. روابط شخصی مرتبط با همدردی، با حمایت مادی، با "درک شرایط دشوار" بسیار نامطلوب است. اگر کارمندی برای خودش زیاده‌خواهی‌های اضافی بخواهد، از کسی بخواهد که به جای او کار کند، زیرا مشکلاتی دارد، "تا روز حقوق" از همه پول قرض می‌کند، آن را می‌دهد، سپس دوباره آن را قرض می‌کند، پس فقط باید چیزی را در خود تغییر دهد. زندگی رادیکال این وضعیت عادی نیست.

لحظه انرژی دادن به یک شریک در حوزه کسب و کار باید فقط به نفع کسب و کار باشد و حتی در آن زمان نیز نباید دائمی باشد. لحظه هر گونه تعامل منفی در حالت ایده آل باید وجود نداشته باشد و در هر صورت به حداقل ممکن کاهش یابد.

ما یک شریک تجاری را همانطور که هست درک می کنیم، اما ویژگی های او را در طول کار در نظر می گیریم. اگر او مناسب ما نیست، ما به دنبال دیگری هستیم، اما در حال حاضر دیگری وجود ندارد، ما با آنچه که داریم سازگار می شویم. این حوزه ای است که رویکرد صرفاً عملی توجیه می شود. شما خوب کار می کنید - درآمد خوبی دارید. اگر خوب کار نمی کنید، یاد بگیرید که چگونه بهتر کار کنید.

یک خانم محترم، مدیر یک فروشگاه کفش، "از سر دوستی" دختر دوست مدرسه ای خود را استخدام می کند. دختر تحصیلات خاصی ندارد، در کار سهل انگاری می کند، فقط به این دلیل سر کار رفت که مادرش برایش شرط گذاشته بود: یا کار می کنی یا پولی برای لباس نو نخواهی داشت.

بر حسب اتفاقی عجیب، دختر در موقعیتی قرار می گیرد که عامل دردسر بزرگی می شود. مدیر فروشگاه، یک کارگر فروش بی عیب و نقص، تقریباً مورد شکایت قرار می گیرد. همه در شوک هستند. دوست مدرسه ای وارد دسته دشمنان منفور می شود.

و در ضمن فقط خود خانم محترم مقصر هستند. در تمام زندگی خود در یک پشته دخالت نکنید! فقط کارگران وظیفه شناس را در محل کار خود نگه دارید، فارغ از اینکه آنها از بستگان چه کسی هستند. روابط تجاری باید فقط بر اساس تجارت ایجاد شود. اما خانم اشتباه خود را کاملاً درک نکرد، زیرا نتیجه ای که از درس آموخت این بود: به مردم نیکی نکنید. او دوباره همه را با هم جمع کرد.

این دو شریک با هم تجارت می کردند. یکی «از سر دوستی» شرایط خاصی خواست (خب خیلی لازم است!)، دیگری «از روی دوستی» نمی توانست رد کند. سپس اولی به درستی اعلام کرد که او مسئول است، زیرا او اکنون سهم بیشتری در تجارت آنها دارد. طبیعتاً یک دعوا پیش آمد که هرکسی به نوع خود حق داشت. فقط یک چیز اشتباه بود: دوستی در روابط تجاری آنها رخنه کرد و اینها انرژی های کاملاً متفاوتی هستند. و اکنون مردم تبدیل به دشمن شده اند و هنوز هم می توانند برای مدت طولانی دوست و شریک باشند. اما آنها بین دو حوزه تعامل خود تفاوتی قائل نشدند و بنابراین یکدیگر را "درک" نمی کردند.

یک ضرب المثل روسی می گوید: "دوستی دوستی است، اما پول جدا است." و دیگری اضافه خواهد کرد: "هر چه نمره بهتر باشد، دوستی قوی تر است." در مدرسه به ما چه می آموزند؟

مردی در باغبانی خود با درخواست هایی به کارگران مختلف مراجعه کرد. و برخی برای او اجاق ساختند، برخی دیگر امتداد ساختند، برخی دیگر چاهی حفر کردند.

هر روسی این سنت را می داند: آنها موافقت کردند، نشستند، نوشیدند، دست دادند، "آوانت" پرداختند، و سپس - همانطور که خدا می فرستد. دوست ما نظر دیگری داشت. با هر کارمند، او توافق نامه ای را در دو نسخه منعقد کرد، هر دو طرف امضای خود را گذاشتند.

پول در پایان کار.

و هیچ کس توهین نشد، اگرچه آنها سعی کردند توافق را نقض کنند: آنها می گویند، همه چیز پیچیده تر شد و پول بیشتری مورد نیاز بود. اما عمو قراردادی را در دماغش گیر کرد: پول در پایان کار، بدون پایان کار - بدون پول. و کارگران با اکراه به قرارداد خود عمل کردند.

البته، آنها از چنین فرد متحجری خوششان نمی آمد، و حتی به "عجیب بودن" می خندیدند، این خیلی "راه ما نیست"، اما به آن احترام می گذاشتند، زیرا این رابطه تجاری از نظر انرژی درست است.

همه کسانی که می خواهند صادقانه کار کنند همیشه می گویند: "بله، درست است." و فقط کسانی که به دنبال چگونگی "قاپیدن" بدون کار هستند، همیشه اضافه می کنند: "خب، شاید همیشه اینطور نباشد ..." اما دقیقاً همینطور است. همه دوستی ها و همچنین روابط خانوادگی فقط باید خارج از کار باشد.

"سریال" افراد دور و حتی بیگانه با همکاران به پایان می رسد. دوست صمیمی و حتی برادر ما می تواند همزمان همکار باشد. ما مانند یک غریبه با او روابط تجاری ایجاد خواهیم کرد ، تمام احساسات دوستانه و خویشاوندی به تجارت مربوط نمی شود.

دوستان

دسته کارمایی دوستان مجموعه ای از افراد نزدیک و عزیز را باز می کند. و با آنها، روابط به روشی کاملاً متفاوت ساخته می شود. در سه دسته قبلی، روابط بر اساس مبادلات سودمند متقابل ایجاد شد. روابط کارمایی دوستان شامل حمایت فداکارانه، کمک بدون توجه به آنچه در ازای دریافت می کنید است.

اگر با انجام لطف به یک دوست، به این فکر کنید که او در ازای آن چه کاری باید انجام دهد، اشتباه می کنید - او دوست شما نیست. شاید شما دوستان باشید، شاید شرکای تجاری، شاید فقط دوستان خوبی باشید که خود را دوست می نامید، اما برای خودتان باید بفهمید که رابطه شما در واقع به چه دسته ای تعلق دارد. در غیر این صورت، ناگزیر روزی سوء تفاهمی رخ خواهد داد و شما که یکدیگر را درک نمی کنید، از هم جدا می شوید و هر کدام حقیقت خود را با خود می برند.

اگر کسی دوست من است، پس فقط اینطور نیست، به دلایلی است... شاید من فقط این شخص را دوست دارم، دوستش دارم، او را همینطور که هست دوست دارم و خوشحالم که برایش بیاورم. نوعی شادی شاید این شخص یک بار خدمات ارزشمندی به من کرد: او زندگی من را نجات داد، در شرایط سخت به من کمک کرد، به من پناه داد. وجدانم اجازه نمی دهد حداقل چیزی را از او رد کنم، حتی به ضرر خودم. این اتفاقات اتفاقی نمی افتد.

چرا سرنوشت ما را به هم نزدیک می کند؟ چرا این شخص خاص می خواهد به هر قیمتی کمک کند در حالی که اساساً برای ما کسی نیست؟ چرا از بین همه دوستان مدرسه یکی را انتخاب می کنیم و در طول زندگی دست به دست هم می دهیم؟ چرا وقتی در میان هزاران نفر با یک نفر روبرو می شویم، ناگهان خویشاوندی روح خود را احساس می کنیم؟

چون این رابطه واقعا وجود دارد. و ما واقعاً با تجسمات گذشته ، امور مشترک ، دوستی آسمانی به هم مرتبط هستیم. ما همیشه این را به یاد نمی آوریم و درک نمی کنیم، اما همیشه احساس می کنیم که مرغ هایی از یک سبد هستیم. ما همدیگر را درک می کنیم، مثل هم فکر می کنیم، ارزش های زندگی یکسانی داریم. ما کیهانی از یک سبد هستیم. چگونه و چرا این اتفاق می افتد؟ سوال برای فردا است.

اگر این دوست شماست، قوانین کیهانی دیگر اجرا می شوند. شما آخرین پیراهن خود را به او می دهید، و نه به این دلیل که می دانید او همین کار را خواهد کرد، بلکه به این دلیل که انجام غیر از این توسط ارواح خویشاوند غیرممکن است. در غیر این صورت، شما قانون کیهانی مطابقت را زیر پا می گذارید، به این معنی که کارمای منفی شما افزایش می یابد. شما هنوز این درس را یاد نگرفته اید - شرایط جدیدی وجود خواهد داشت که در آن نیروهای برتر دوباره به شما نشان می دهند که اصل مکاتبات چگونه عمل می کند.

یک حقیقت باستانی وجود دارد: بهتر است فریب دوستان را بخورید تا اینکه تمام عمر به آنها اعتماد نکنید. اگر دوستانتان شما را فریب دادند، پس اشتباه کردید و افراد نامناسب را با دوستان خود اشتباه گرفتید. فقط تو مقصری یاد بگیرید که دسته بندی های کارمایی را تشخیص دهید!

اما اگر در تمام عمرتان به همه اعتماد ندارید، به خودتان نگاه کنید، به چه موجود رقت انگیزی تبدیل می‌شوید: کج، مشکوک، با چشم‌های متحرک، شانه‌های پرتنش، دست دادن. اینجا از چه آزادی صحبت می کنیم! خودت را در چه زنجیرهایی انداختی!

بستگان

هر یک از ما کارما مضاعف را تحمل می کنیم. یکی کارنامه خودمان از کارهای خوب و نه چندان خوب است. دیگری کارمایی است که به آن وارد شده ایم.

ما تصادفی به این جهان نیامده‌ایم، بلکه طبق قوانین کیهانی، که به ما داده نشده است که به طور کامل آنها را درک کنیم. کیهان به ما، به زندگی و موفقیت های ما علاقه دارد. با زندگی در دنیای مادی، ما کارهای مهمی برای همه بشریت و برای کل جهان انجام می دهیم. با انباشته شدن انرژی روح خود، ما نه تنها فضای اطراف خود را تغییر می دهیم، بلکه روی برنامه ژنتیکی ساختارهای عمومی نوع بشر نیز کار می کنیم.

ما بخشی از کل جامعه سیاره زمین هستیم، بنابراین وضعیت کل جامعه به طور کلی به وضعیت روح ما بستگی دارد. فرآیند رشد معنوی شخصی ما در عین حال سرمایه گذاری انرژی در یک توسعه مطلوب، بیداری تکاملی روح و ذهن همه نوع بشر است. به طور مستقیم و مستقیم، این در این واقعیت بیان می شود که ما کارمای همنوع خود را "تصفیه" می کنیم. یعنی ما موظف هستیم (از طریق تولد) مشکلات خانواده خود را حل کنیم ، به بستگان کمک کنیم ، انرژی مثبت خانواده را جمع آوری کنیم و نسل های بعدی را از بیماری های تولد و مشکلات کارمایی رها کنیم.

تیره ای که به آن وارد شده ایم به طرق مختلف با ما در تعامل است. او را به عنوان قیم به یکی می دهند. خانواده از ناملایمات محافظت می کند ، در مسیر زندگی کمک می کند ، در مواقع سخت راهنمایی می کند و قدرت می بخشد. بنابراین، ما به نوعی مستحق چنین حمایتی هستیم! چنین ریشه هایی باید حفظ شود، به ارث منتقل شود، سنت ها چند برابر شود.

این جنس به عنوان آزمایش به دیگران داده می شود. در غلبه بر مشکلات عمومی و گاه نفرین هایی که بر او وارد می شود، روح قوی تر می شود، مزاحم می شود، نیرو می گیرد و در نتیجه ریشه ها را پاک می کند، زیرا خود شخص ذره ای از خانواده است. او با غلبه بر منفی در خود، نژاد را به عنوان یک کل پاک می کند.

به عنوان مثال، خانواده الکلی های ارثی را در نظر بگیرید.

یک پسر باید تلاش زیادی کند تا چیزی را در سنت های نسل ها بشکند و چنین کارمای سنگینی را از طریق ارث به فرزندش منتقل نکند.

نوع دیگر به بی رحمی معروف است.

جد دور ظاهراً یک جنایتکار بود. پدربزرگ بزرگ در ژاندارمری سلطنتی خدمت می کرد، تظاهرکنندگان را در سال 1905 متفرق کرد، سپس به دلیل ظلم خاص خود کشته شد. پدربزرگ - کارمند NKVD، بر اثر سرطان درگذشت. پدربزرگ در دهه 60 در مقامات کار می کرد، کارمندان یک کارخانه تولید جواهرات طلا را مورد ضرب و شتم قرار داد تا اعتراف به دزدی بگیرد و از این طریق دزدی بزرگ را پنهان کند. پدر، مرد چهل ساله امروزی، سرمایه ای جمع کرد که می داند چگونه. پسر 15 ساله - نسل هفتم خانواده. کفاره همه گناهان نه قدرت سابق ماهیچه ها، نه عقل متحرک، جوانی کند و شیرخوار، کوتاه قدی و بیمار.

همه چیز در ظاهر او اعتراض به "شکوه" اجدادش، قاطع و تهاجمی است. اما معلوم شد که این پسر عاشق بازی های رایانه ای با عناصر ظالمانه است و آنقدر وقت خود را صرف بازی می کند که مادرش متوجه بی خوابی او می شود. نشستن طولانی در عصر، بازی، دراز کشیدن بعد از نیمه شب، به خواب رفتن، ناله کردن، بیدار شدن با سردرد و همچنین دردهای دوره ای در تمام قسمت های بدن. پزشکان نمی توانند کمک کنند، تشخیص ثابت نشده است. بعدش چی؟

یا این جنس به عنوان یک خط ژنتیکی بن بست در توسعه بشریت هوشمند از بین خواهد رفت، زیرا ذهن الهی به وضوح در این جنس القا نشده است. چه در روان یک نوجوان با حمایت مادرش که البته او هم اتفاقی به این خانواده آمده و افراد باسواد تغییر خواهند کرد. شاید با زندگی خود بتواند بر سخت ترین کارمای خانواده غلبه کند، او بتواند یک خط ژنتیکی خالص را به پسرش منتقل کند. این تنها در یک مورد امکان پذیر است: اگر یک نوجوان اراده داشته باشد که به عقل روی آورد، به خدا.

با این حال، افرادی هستند که خیلی کم به کارمای نوع خود وابسته هستند. ظاهراً، زیرا آنها یک وظیفه شخصی بسیار جدی و یک هدف زندگی دشوار بر اساس کارمای خود دارند. چنین افرادی زود پناهگاه والدین خود را ترک می کنند، از خانه دور می شوند، به سرعت استقلال و استقلال پیدا می کنند و حتی با بستگان نزدیک ارتباط بسیار ضعیفی برقرار می کنند. آنها اغلب مسیر زندگی دشواری دارند و معمولاً پرونده های پیچیده بزرگی در پیش دارند.

و با این حال، به هر حال، اگر حتی دورترین خویشاوند با درخواستی به شما مراجعه کند - امتناع نکنید، هر کاری که در توان دارید انجام دهید. این ساختار خانواده شماست، فرزندان و نوه های شما آن را حمل خواهند کرد، بستگی به شما دارد که چقدر ریشه های خالص، مطلوب و قوی داشته باشند.

با این حال، این گزینه نیز امکان پذیر است: عمه، بدون داشتن فرزندان خود، معتقد است که برادرزاده اش موظف است از او مراقبت کند. او می‌خواهد و می‌خواهد که خدماتی به او ارائه دهد که او به سادگی قادر به انجام آن نیست، زیرا کار می‌کند و خانواده‌اش را دارد. عمه دلخور می شود، گریه می کند، سرزنش می کند. چه باید کرد؟ یک زن مجرد به سادگی یک "خون آشام" است. او باید پوشیده شود.

خواهرزاده او، البته، آنچه در توان او است را برای او انجام می دهد، اما او باید بیشتر به قدرت خود تکیه کند، زیرا یک مرد مشکلات فوری و کارمایی نزدیکتر خود را دارد که هیچ کس برای او حل نخواهد کرد. علاوه بر این، او نباید اجازه دهد که خون آشام ها در خانواده اش شکوفا شوند و نسل جوان را به زشتی های خود آلوده کنند. جوان ها باید ببینند که «خون آشام ها» را باید سر جایشان گذاشت، نه اینکه آنها را رهبری کنند. در غیر این صورت، روح های نابالغ نیز می خواهند زندگی یک "خون آشام" را بگذرانند، زیرا بسیار راحت و شیرین است که دیگری را مجبور کنید با ناله شما مشکلات شما را حل کند.

مرد گناهکار و شیطان نمی خوابد. متأسفانه، بسیاری از افراد، با بازی با احساسات خویشاوندی، آماده اند تا از نظر اخلاقی عزیزان خود را نابود کنند و حتی احساس نمی کنند که آنها این کار را اشتباه انجام داده اند. زندگی ما چنین است.

با خویشاوندان، تبادل انرژی معادل به ندرت امکان پذیر است. یا از انرژی آنها استفاده می کنیم، یا خودمان به آنها می دهیم. اغلب ما منفی های یکدیگر را بازیافت می کنیم. گاهی باید ببندی. و همه اینها به دلیل ویژگی فرآیندهای انرژی عمومی برای این دسته از روابط طبیعی است.

پدر و مادر، برادران و خواهران

روابطی که با نزدیکترین خویشاوندان خود ایجاد می کنید، بارزترین شاخص نگرش شما به کارمای قبیله ای است. اگر در یک خانواده چندین فرزند وجود داشته باشد، هر یک از آنها ممکن است رابطه خاص خود را با خانواده و در نتیجه شاخص ارتباط خود با کارما قبیله ای داشته باشد.

دنیای ما اینگونه کار می کند، که یکی از فرزندان می تواند حامل کامل کارمای پدر باشد، دیگری - کارمای مادر، و سومی از این بدهی ها پاک می ماند.

این دختر در 15 سالگی ازدواج کرد. شوهر اغلب در خانه نبود، شرکت های پر سر و صدا را دوست داشت و در سنین پایین بر اثر بیماری های دستگاه گوارش درگذشت. این زن همانطور که سرنوشت شکل گرفت، زندگی تنهایی و بسته ای داشت و سه فرزند را بزرگ کرد.

یکی از آنها دوست داشت مشروب بنوشد و در یک افراط الکلی درگذشت، زیرا کارمای پدرش را به ارث برده بود. فرزند دیگری زندگی فعالی داشت ، مدیر یک کارخانه بزرگ بود ، به موفقیت های زیادی در زندگی دست یافت ، اما با به ارث بردن کارمای مادرش ، احساس تنهایی مداوم ، عدم درک متقابل در خانواده و کارمندان کرد ، این یک آسیب جدی بود. به قلب او تنها تسلی زندگی، ملاقات با مادرش بود که ارتباط معنوی نزدیکی با او داشت.

فرزند سوم که خانواده را ترک کرد و در یک مسیر مستقل قدم گذاشت، کاملاً غریبه شد. وقتی بچه‌ها در خانه مادرشان جمع شدند، به نظر می‌رسید که نه صحبت‌های خانوادگی و نه عکس‌ها و یادگاری‌های خانوادگی به او آسیبی می‌زند. او هیچ ارتباطی با کارمای قبیله نداشت، اگرچه روابط خوبی با خانواده خود داشت.

در هم تنیدگی بسیار پیچیده تر از خطوط خانواده کارمایی بین برادران و خواهران نیز امکان پذیر است. دو دختر می توانند کارمای مادر را حمل کنند و پدر یک خط ژنتیکی خالص را به نوه خود منتقل می کند. خواهر و برادر مشکلات پدر را به ارث می برند و مادر استعدادهای خلاقانه خود را به نوه اش منتقل می کند. به تعداد خانواده ها در دنیا گزینه ها وجود دارد.

روابط مساعد بین برادران و خواهران، بی غرض و خیرخواهانه، موهبت بزرگ سرنوشت و حمایت ارزشمندی است که بهشت ​​داده شده است. اما اگر رابطه بد و حتی خیلی بد پیش می‌رود، فراموش نکنیم که اینها برادران و خواهران ما هستند که از بالا به ما داده شده‌اند. و مهم نیست چه اتفاقی می افتد، ما باید با فروتنی آنچه را که به ما داده شده است بپذیریم. ما از عزیزانمان حمایت معقولی خواهیم داشت - این کارما ماست، چیزی که در جایی به آنها مدیونیم و اکنون آن را پس می دهیم.

اگر برادر الکلی برای نوشیدن آن پول بخواهد، وظیفه ما این نیست که هر چه داریم به او بدهیم، بلکه هر کاری برای نجات او انجام دهیم. با این حال، نه برخلاف میل او. هر کاری که بر خلاف میل انسان انجام می شود برای شر انجام می شود.

اگر بین خواهر و برادر دعوا شد، متخلفان را ببخشید، ما مستحق این توهین ها هستیم، شاید در سوء تفاهم متقابلمان از یکدیگر مقصرتر خودمان هستیم. بیایید تسلیم شویم و به آشتی برویم - این کارمای خانواده را حل می کند. با کارما، راه را برای فرزندان و نوه‌های خود هموار خواهیم کرد.

مهم نیست که رابطه ما با والدینمان چگونه پیش می رود، ما آنها را می بخشیم و برای درک نکردن آنها طلب بخشش می کنیم. هر چه که هست، این افراد از جانب خدا به ما داده شده است - بنابراین، ما سزاوار این هستیم و باید با فروتنی آنچه را که داده شده است بپذیریم.

پسر در کودکی مورد ضرب و شتم و سرزنش قرار گرفت، خواهرش تحت مراقبت و نگهداری قرار گرفت. بچه ها بزرگ شده اند. این دختر که قبلاً بالغ شده بود به والدین خود وابسته بود و همچنان یک دختر محبوب بود. پسر که به مردی مستقل و با رزق تبدیل شده بود، "بد" و "ناسپاس" ماند. به اصرار بستگانش برای آنها آپارتمان، خانه و اثاثیه می خرد. یک بار که مبلغ دیگری از او طلب کردند، ناگهان گفت: همین! از آن زمان، آنها هرگز ملاقات نکردند و حتی با یکدیگر تماس نگرفتند.

مهم نیست که جوان چگونه با خود توضیح داد که چرا دیروز با فروتنی کوچکترین هوس را انجام داد و امروز "هیچ بدهکاری" ندارد. مهم این است که شهود و قلب حساس او نشان می دهد که بدهی وجود دارد و باید بازپرداخت شود، اما اکنون پرداخت شده است و کارما کار می کند، دیگر برای او یا فرزندان در حال رشدش وجود ندارد. خداوند به همه ما چنین حساسیت و چنین اراده ای عنایت فرماید.

هر فردی آزاد است. اگر به این شخصیت‌هایی که به آنها «پدر و مادرت» گفته می‌شود نگاه می‌کنی و همه چیز درونت مقاومت می‌کند و آن‌ها را نمی‌پذیرد، پس شاید باید برگردی و بروی، پدر و مادرت را که حتی دوست نداری آنها را ببینی، رها کنی. شاید کارمای آنهاست که توسط فرزندشان طرد شوند.

این یک تصمیم بسیار جدی است و فقط زمانی می توانید آن را بگیرید که مطمئن باشید شرایط کارمایی زندگی خود را به خوبی درک کرده اید. اما هر طور که باشد، شر را در روح خود رها نکنید، کینه را ترک نکنید، زیرا شما زمانی مستحق همه اینها بودید. از صمیم قلب خداحافظی کنید تا خداوند به آنها سلامتی و شادی عطا کند.

همسران

عروسی ها در بهشت ​​ساخته شده اند. همسران افرادی هستند که باید با هم سرنوشت خود را بسازند. وابستگی کارمایی به همسر بسیار بیشتر از وابستگی به والدین است. عقده ها، ترس ها و شرایط نامطلوب خانوادگی دوران کودکی تأثیری محو نشدنی بر یک فرد کوچک می گذارد. با این حال، اغلب آنها حتی برای خوب دور می شوند.

با مایل به غلبه بر آنچه برای او مناسب نیست، شخص با تلاش اراده خود به آنچه می خواهد باشد، بدهی های کارمایی را بازپرداخت می کند و زندگی خود را بنا به اختیار خود می سازد. همه چیز درست می شود، زیرا در جوانی انرژی زیادی برای اجرای برنامه ها داریم. همیشه غلبه بر نوع "منفی" در خود دشوار است. این کار جدی است.

شکست در ازدواج اغلب بسیار سخت تر از دوران کودکی "سخت" تجربه می شود. این به عنوان فروپاشی برنامه ها و امیدهای جوانان تلقی می شود. همه نمی توانند قدرتی برای شروع دوباره پیدا کنند، گاهی اوقات نه در سنین پایین. فرزندان مشترک حتی در طلاق هم به پیوند همسران ادامه می دهند.

این که آیا ما قادر به انجام هر چیزی که در زندگی برای ما مقدر شده است یا نه، آیا قادر خواهیم بود سرنوشت خود را بسازیم و به هر آنچه می خواهیم دست یابیم - هر چند وقت یکبار کاملاً به "نیمه دوم" ما بستگی دارد! و این دوباره کارمای ماست!

شما فردی را به عنوان همسر خود انتخاب کرده اید و اکنون او (یا او) به طور قاطع برای شما مناسب نیست. اما شما خودتان انتخاب کردید - پس این شخص با چیزی مطابقت دارد؟ معلوم می شود آنچه را که خود در آن لحظه مطابقت داشتید انتخاب کردید! اکنون باید بفهمید که چرا سرنوشت شما را گرد هم آورد. چه چیزهایی باید به یکدیگر بدهید، چه چیزهایی را آموزش دهید و از طریق جلسه خود یاد بگیرید.

روابط انرژی بین همسران هیچ مرزی نمی شناسد. "بستن" از همسر تقریبا غیرممکن است. کارمای دو با هم رشد می کند و رایج می شود. در لحظات صمیمیت، انرژی های شما در یکدیگر رشد می کنند، شریک زندگی خود را تغذیه می کنید، و در نتیجه خود را ... از فاصله دور یکدیگر را احساس می کنید، خواسته های "نیمه" خود را حدس می زنید، زیرا انرژی شما اکنون یکی است. دیگه دوست نداری؟ اما به دلایلی به آن نیاز دارید. قوی ها فقط یک حق دارند - کمک به ضعیفان. افراد ضعیف تنها یک حق دارند - کمک به قوی.

عشق - عالی ترین احساس بین افرادی ایجاد می شود که قبل از ملاقات با یکدیگر کاملاً غریبه بودند. عشق خود حالتی معنوی است که روح را گسترش و تعالی می بخشد و آن را به خدا نزدیک می کند. همسران با هم متحد می شوند تا انرژی خود را چند برابر کنند و گامی نو در رشد روحیه خود بردارند، به طوری که با حمایت و تغذیه یکدیگر، گامی به جلو و بالا بروند. عشق همان انرژی است که می تواند هر معجزه ای ایجاد کند.

انرژی یک زوج متاهل به قدری زیاد است که عملاً آسیب ناپذیر هستند. تأثیرات بیگانه و ناهماهنگ فقط برای مدتی می توانند تداخل داشته باشند، انرژی دو، هر چیزی را که تداخل می کند جابجا می کند، همه منفی ها را از بین می برد. بنابراین، افسانه های بسیار زیادی شبیه به "روسلان و لیودمیلا" توسط A.S. پوشکین، زمانی که عزیزان از هم جدا می شوند، اما قدرت عشق آنها بر همه موانع غلبه می کند.

اما اگر در روز دوم یا سال دوم پس از عروسی، ناهماهنگی جدی در روابط خود با همسر خود پیدا کردید، وظیفه شما این است که همه چیز را انجام دهید تا آنها تا حد امکان هماهنگ شوند.

شما هر کاری ممکن و غیرممکن را انجام می دهید، مصالحه می کنید، راه هایی برای درک شریک زندگی خود پیدا می کنید و با ویژگی های او سازگار می شوید. شما سعی می کنید بفهمید چه چیزی را باید در خود تغییر دهید، اشتباه شما چه بوده است، چرا در ازدواج ناراضی هستید. شما نمی توانید به سادگی بردارید و بروید. همسر یک رهگذر تصادفی نیست. (حتی اگر یک رهگذر تصادفی را به عنوان همسر خود انتخاب کرده باشید.) این سطح متفاوتی از روابط کارمایی است. سرنوشت شما را به کار کارمایی برانگیخت.

وقتی به تمام سوالات خود پاسخ دهید و تمام کارهای سخت ذهنی را انجام دهید، احساس پوچی خواهید داشت. هیچ عصبانیت، هیچ آزاری، هیچ رنجشی وجود نخواهد داشت، شما می دانید که خودتان در همه چیز مقصر هستید. آن وقت آزاد خواهی شد، حق انتخاب خواهی داشت، حق خواهی داشت روابطی را که برای هیچکس شادی نمی آورد، قطع کنی. اما کار کارمایی شما باید "صد در صد" انجام شود، شما نمی توانید خود را فریب دهید. مشکل زمانی حل می شود که احساسات از بین بروند و نگرش منطقی و روشن نسبت به هر اتفاقی که می افتد باقی بماند.

ازدواج تجربه خدمت به فرد دیگر است. این آزمونی است برای توانایی عشق ورزیدن و همدلی، توانایی پذیرش دیدگاه دیگران، گوش دادن به آن، با وجود هر گونه تفاوت در دیدگاه ها.

اگر با تواضع و عشق به انسان، مجدانه و بی خود خدمت کنید، روح شما چقدر سود می برد. چقدر مردم خوشحال می شوند که با خوردن یک کیلو نمک در کنار هم، سرانجام با هماهنگی در یکدیگر رشد می کنند و همسر خود را همانگونه که هست می پذیرند و با تمام وجود به خوبی ها و کاستی های او عشق می ورزند. نیازی نیست فکر کنید که این یک تواضع ساده در برابر زندگی یا ترس از آن است. اگر مردم به هماهنگی دست یابند، همیشه نتیجه کار درونی عظیم هر دو است.

مورد علاقه

چه خوب است که عزیزان و همسران در یک نفر منطبق باشند. وقتی آنها افراد متفاوتی هستند، دشوارتر است. روابط با عزیزان تقریباً به همان روشی که با همسران ایجاد می شود. اما اگر ازدواج می تواند یک کارمای پیچیده باشد، عشق همیشه خوشبختی است، و ظاهراً به عنوان پاداش به خاطر کار خوب بدهی های کارمایی شخص، باید به عنوان یک هدیه گرانبها محافظت شود.

عشق یک حالت روحی بالاست. با عاشق شدن، ما بالاتر، بهتر، پاک تر، بی علاقه تر می شویم. ما با معیارهای کیهانی باهوش تر می شویم. ما کمی بالاتر از شلوغی اوج می گیریم، دنیا را به زیبایی الهی می بینیم، همانطور که واقعاً هست.

اگر عشق واقعی متقابل نباشد، حالات روحی بالاتری به ما می دهد، زمانی که بتوانیم برای محبوب خود با دیگری، با کسی که او دوست دارد، آرزوی خوشبختی کنیم.

فقط یک تعامل انرژی بین عاشقان وجود دارد - یک هدیه. تمام دنیا را بدهی، به خودت بدهی، هر قطره ای از انرژیت را بدهی. احساس کنید که چگونه با هر نفس جدید، هدیه گرانبها ناپدید نمی شود، بلکه تنها چند برابر می شود، رشد می کند و قدرت جدیدی به دست می آورد.

فقط در عشق به شخص دیگری می توان خود را درک کرد ، یاد گرفت که از حالات عالی روح قدردانی کند ، پرواز انرژی خلاق را احساس کند و خدا را احساس کند. عشق، به عنوان خودبخش، به شما اجازه می دهد تا انرژی های الهی را احساس کنید، بنابراین، در عشق واقعی، ما همیشه بیشتر از آنچه می دهیم، دریافت می کنیم.

اگر معلوم شود که همسر و یکی از عزیزان افراد متفاوتی هستند چه؟ و اگر جوان (یا جوان) هستید و طرفداران (طرفداران) زیادی دارید - چگونه می دانید که عشق شما در بین آنهاست؟

ما اغلب چیزهایی را برای عشق کاملا نامناسب می نامیم: اشتیاق، اشتیاق، محاسبه، تنهایی، کسالت. با این حال، همه چیز می آید و می رود، اما عشق ابدی است.
آنها می گویند عشق انواع مختلفی دارد: عشق به فرزند، به همسر (شوهر)، عشق به وطن، عشق به زندگی، عشق به دانش، عشق به خدا. این درست نیست. عشق یکی است، تشخیص آن آسان است. اگر به خاطر هدف عشق خود حاضرید همه چیز و حتی زندگی خود را فدا کنید (اگر لبه نزدیک شود ...) فقط در آن صورت عشق است. هر چیز دیگری نام های دیگری دارد.
اما ما عشق می خواهیم، ​​حالت متعالی فراگیر آن را می خواهیم و عشق را همه چیز می نامیم. به عنوان مثال، من یک عشق جدی به سیب سبز، و همچنین عشق عمیق به خانه خود دارم.

لئو تولستوی گفت: "اگر کسی چیزی نداشته باشد که برای آن آماده باشد بمیرد بد است." این چنین است، زیرا عشق بالاترین حالت روحی است که یک فرد قادر به انجام آن است. همراه با ذهن، این دومین میراث گرانبهایی است که از پدر آسمانی دریافت شده است، که ما را به شکل و شباهت خود آفرید.

به این فکر کنید که آیا این احساس را نسبت به کسی دارید؟ اگر چنین است، پس همه چیز در برابر او محو می شود. به خاطر این احساس، همه چیز را می توان و باید فدا کرد.

چه پنهان، هرکسی قادر به چنین محبتی نیست، اما میل به آن، مانند میل به خدا، باید در روح وجود داشته باشد. هر یک از ما سزاوار عشق متقابل نیستیم. اما هر کس حداقل یک بار در زندگی خود می تواند این احساس واقعا غیرزمینی را در رابطه با کسی، به چیزی تجربه کند ... چنین عشقی روح را بالا می برد. و حتی خواب دیدن او شما را زیبا می کند.

نسخه ای وجود دارد که عشق، بی حد و حصر، واقعی، مانند یک افسانه، ممکن است در آخرین تجسم روی زمین به ما داده شود، زمانی که ما قبلاً هر کاری را که در اینجا لازم است انجام داده ایم. ما به یک سفر فضایی جدید لزوماً با هم می رویم (به تنهایی نمی توانیم آن را انجام دهیم). چه کسی می داند، شاید اینطور باشد.

چرا از قدیم الایام روابط به اصطلاح اتفاقی و همچنین روابط جنسی به موازات چندین شریک محکوم بوده است؟ تماس جنسی یک لحظه تبادل بدون مانع از چنین لخته های انرژی ایجاد می کند که نباید "به طور تصادفی" اسپری شوند. هرگز با هیچ چیز خوبی به پایان نرسیده است، زیرا با تلفات انرژی زیادی همراه است، به این معنی که با پیری سریع بدن و علاوه بر این، با عوارض بزرگ کارمایی، به عنوان مثال، کشیدن بیماری کارمایی شریک زندگی بر روی خود، همراه است. روش هایی برای پاکسازی وجود دارد، اما آنها به زمان و قدرت زیادی نیاز دارند، در هر صورت، چنین "پاکسازی" غیرممکن است، مانند حمام، هفته ای یک بار! در این مورد کمی بعد بیشتر می شود.

فرزندان

وظیفه اصلی کارمایی فردی که روی زمین زندگی می کند، وظیفه نسبت به کودک است. زندگی در سیاره زمین در حال توسعه است و توسعه آن باید رو به جلو و بالا باشد. چه کسی، اگر نه یک والدین (یعنی تقریباً همه بزرگسالان)، می تواند یک فرد کوچک را برای دستیابی به مرزهای جدید و ناشناخته تحت فشار قرار دهد. اما اگر در رابطه با عزیزان وظیفه ما عشق ورزیدن باشد که به خودی خود یک خوشحالی بزرگ است، در رابطه با کودکان همه چیز کمی متفاوت است.

والدین جهت رشد کودک را تحریک می کنند، ذهن، احساسات، عواطف او کنترل، تایید یا سرزنش می شوند. مفاهیم جهان، خیر و شر معمولاً از تسلیم والدین جذب می شوند، آنها در جایی عمیق جذب می شوند، حتی زمانی که با صدای بلند در مورد آن صحبت نمی شود.

ممکن است روش های مختلفی برای آموزش وجود داشته باشد. چند نفر - این همه گزینه. با این حال، در پایان فرآیند تربیت، هر کودک نیاز به کسب استقلال و آزادی فکر، عشق به دنیا و میل به یادگیری در مورد آن دارد. چه روشی برای تعامل با کودکی که انتخاب می کنید به سلیقه، شخصیت، تحصیلات شما بستگی دارد، اما مهمتر از همه، بیشتر از خود بپرسید: "من با این عمل، با این کلمه خاص، چه چیزی را در او تحریک می کنم؟"

شما فرزندتان را تنبیه کردید - چه چیزی به او نشان دادید؟ نمونه ای از ظلم، استحکام دستی که قدرت دارد، یا اینکه چگونه باید آزاد باشید و مسئولیت اعمال خود را بپذیرید؟ یک والدین چقدر به حساسیت، چقدر ظرافت نیاز دارند تا احساس کنند در یک فرد کوچک در پاسخ به اعمال و گفتار بزرگترها دقیقاً چه پاسخی می دهند. فقط انرژی بی پایان عشق به یک کودک می تواند در این کار دشوار و گاه شهودی روح کمک کند.

یک والدین همیشه با انرژی فرزند خود را (و نه لزوماً خود) را تغذیه می کنند. بنابراین، اغلب پدران و مادران نسبت به کودکان تحریک می شوند. کودکان، مانند "خون آشام های" کوچک، "خودشان را می کشند"، انرژی و اطلاعات فضای اطراف و افراد اطراف خود را جذب می کنند. البته، این را نمی توان خون آشام نامید، زیرا این یک روند طبیعی و طبیعی است. بچه ها با بزرگ شدن بیشتر و بیشتر به خودکفایی می رسند. یک پسر 12 ساله در حال حاضر کاملاً قادر به تصمیم گیری مستقل و همچنین محافظت از انرژی است. تا این سن، او سعی می کند تحت حمایت انرژی یک فرد بالغ که به او اعتماد دارد، ساکن شود.

با دادن انرژی به عزیزان، ما همیشه دو برابر بیشتر دریافت می کنیم، حتی اگر عشق ما متقابل نباشد (فرایندهای پیچیده هورمونی و انرژی در بدن روشن می شوند). ما به سادگی به کودکان می دهیم بدون اینکه در ازای آن چیزی دریافت کنیم. نیاز به مراقبت از آنها، و همچنین شادی از شکوهمندی آنها، به ما قدرت می دهد، اما انرژی صرف شده برای آنها را از راه های دیگر دوباره پر می کنیم. تبادل انرژی با کودک زیر 7 سال حداقل است. حتی با یک نوجوان 16 ساله هم نمی تواند معادل باشد. این را باید در هنگام ایجاد رابطه با کودکان در نظر گرفت.
راه های زیادی برای تغذیه کودک وجود دارد. شما می توانید او را با عشق پر کنید به گونه ای که او احساس بدی کند، او عادت می کند همه چیز را بدون مشکل به دست آورد و ما وظیفه اصلی - آماده سازی او را برای یک زندگی مستقل - انجام نمی دهیم.

شما می توانید کودک را با انتشار انرژی منفی "تغذیه" کنید. این، متأسفانه، ما اغلب می بینیم. فریاد زدن، اجبار کردن، سرزنش کردن، تخلیه روحیه بد خود بر روی پسر یا دختر خود (همیشه می توانید دلیلی پیدا کنید) - اینها روش های مورد علاقه برای آموزش والدین مدرن هستند. و کودک عادت می کند به منفی بودن بزرگسالان پاسخ دهد، آن را می بلعد و جذب می کند. و سپس ناخودآگاه بزرگسالان را به کوبیدن دیگری تحریک می کند تا جریانی از انرژی شما را به دست آورد، حتی اگر منفی باشد، اما دیگری وجود ندارد، اما او به انرژی نیاز دارد.

چه نوع انرژی و اطلاعاتی که به فرزندان خود "تغذیه" می کنید، در خاک حاصلخیز روح آنها که به طور فعال جذب می شوند رشد خواهد کرد. در مرحله بعد، ما با جزئیات بیشتری ویژگی های تعامل انرژی با کودک را برجسته خواهیم کرد.

در پایان می توان گفت که چنین تقسیم بندی به دسته های کارمایی بسیار مشروط است. یک نفر می تواند برای ما در یک مورد یک همکار باشد، در مورد دیگر - یک دوست، در مورد سوم - یک عزیز، اقوام، برادر. این در مورد برچسب زدن به هر فرد به عنوان "رهگذر" یا "محبوب ترین از همه عزیزان" نیست. وظیفه این است که در لحظه های ارتباط هر بار بفهمیم که در یک موقعیت خاص چه اتفاقی می افتد، چه چیزی قابل قبول و چه چیزی غیرقابل قبول است.
چرا ما به تربیت شریف مردم قرن گذشته احترام می گذاریم؟ زیرا آنها لایق بودند، بدون حنایی، بدون تکبر، بدون احساسات اضافی، بدون سر و صدا، به سادگی و بر این اساس می دانستند چگونه با تزارها و دهقانان ارتباط برقرار کنند. چنین مهارتی برای هر فرد لازم است، نه برای تبدیل شدن به یک نجیب، بلکه برای صرفه جویی در انرژی، مدیریت شایسته آن، بدون ایجاد مشکل برای خود یا دیگران.

© sblogg.ru، 2022
تعبیر خواب. تقویم شرقی حقایق جالب